پروفسور دیوانه.


«خُل» و گاهی هم «نابغه» نامی است که همکاران پروفسور بهلولیان به او دادهاند. اختراعاتش همیشه باعث تعجب آنها میگردد. به اختراع "ماشین باران‌سازی" او هنوز هم با ناباوری نگاه میکنند و هر بار از نو مجبور به فرو رفتن در فکر میشوند. این اختراع او در حین ساده بودن بسیار سودمند هم بود. کارخانههای چینی، آمریکائی و دیگر کشورهای سوپر صنعتی برای تولید و به بازار فرستادن این اختراع چنان مسابقه سرسختانهای با هم گذاشته بودند که فقط هشدار مشاورانِ خردمند آنها توانست از جنگ بزرگی جلوگیری کند.
آن عده از مردمِ شیادِ کشورهای آفریقائیای هم که سنت دعا برای بارش باران در آنها مرسوم است با این اختراع مانند استفاده از کاپوت که از نظر پاپ خوشایند نیست مخالف بودند. آنها دیگر نمیتوانستند از سادگی و خوشباوری مردم فقیر و تشنه سوءاستفاد کنند و آنها را به آمدن باران امیدوار نگاه دارند. کافی بود هر کشاورز و یا تشنهای یکی از این دستگاه را بخرد و هر اندازه که مایل است برای رفع تشنگی و یا آبیاری زمین کشاورزیش باران تولید کند.
یکی از نمایندگان کشاورزانِ جهان در اوایل اختراع این دستگاه در دیداری با پروفسور بهلولیان طرز کار بسیار آسان با این وسیله را دیده و بلافاصله همانجا دو رکعت نماز شکرگزاری به جا آورده بود: پروفسور با فشار یک دگمه هلی‌کوپتر کوچکی را تا ارتفاع یک متری بالای باغچه خانهاش به پرواز میآورد. در مرحله اول از لوله اگزوس هلیکوپتر توده ابر گرمی خارج میشود. و بعد از یک ثانیه، یعنی در مرحله دوم، توده ابری به شکلِ نیزهای از یخ در توده گرم ابر فرو میرود. کار دستگاه اختراعی پروفسور همین دو کار ساده بود. بعد از چند ثانیه در اثر آمیزش این دو در همْ باران به هر اندازه که صاحب دستگاه مایل بود میبارید.
آخرین اختراع او صاحبانِ کارخانههای بزرگ جهان را به وجد آورده بود. آنها نمایندههای خود را بیوقفه برای مذاکره بخاطر خرید امتیاز این اختراع پیش او میفرستادند. تنها مشکل او بخاطر این اختراع مردمی بودند که گهگاه با دیدنش بر روی زمین تف میانداختد و یا با انگشت میانی دست خود به او بی‌احترامی میکردند. اختراع پروفسور بهلولیان این مردم را بیکار ساخته بود. سرمایهداران دیگر احتیاج به استخدام کارگر نداشتند و یک انبار برای نگهداری از محصولات فروشی برای آنها کافی بود. اختراع پروفسور بهلولیان «پاکت» نام داشت. و حقیقتاً هم از مقوا تشکیل میگشت. بزرگی پاکتها میتوانست از یک میلیمتر تا به اندازه بزرگی یک خانه چند طبقه و یا یک کشتی و جت جنگده باشد. دستگاه اختراعی او به اندازه یک کتابِ جیبی و کار با آن مانند بقیه اختراعات دیگر او آسان بود. با دادن اطلاعات به حافظه دستگاهِ وسیله سفارش داده شده پس از چند دقیقه (او قول سریع عمل کردن دستگاه را داده و گفته است این سرعت عمل بعدها به یک ثانیه خواهد رسید.) در یک پاکت بسته‌بندی گشته در برابر خریدار ظاهر میگردد. احزاب متمایل به سرمایهداران مرتب از او در مراسم رسمی بخاطر این اختراع تقدیر به عمل میآوردند. با این اختراع دیگر نه به احزابی که تشکیلات خود را بر روی دوش کارگران بنا میساختند و از زور بازوی آنها مایه میگذاشتند و مایهدار میگشتند احتیاجی بود نه به سندیکاهای کارگری و نه اصلاً به نیروی بازوی کار کسی. هر کس که مایل بود و پولش را داشت میتوانست این دستگاه را بخرد، صبحها با فشار دادن یک دگمه یک فنجان قهوه گرم و قطعه شیرینی دلخواهش را در یک پاکت کوچک بسته بندی شده تحویل بگیرد. و برای سفرهای دور یک هواپیما، و در مواقع جنگ توپ و تانک در کارتنهای بزرگ!
این داستان ادامه دارد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر