بگو شالوم.

نه تنها واژه عبری «شالوم » یکی از انواع شگفتانگیز کوتاه تهنیت است، کوتاهترین در کنار «چاو Ciao» ایتالیائی ــ بلکه در حقیقت از زیباترین نوع تهنیت است، زیرا که «شالوم» یعنی «صلح». از معنی «چاو» توسط یک دوست ایتالیائی آگاه گشتم: چاو یعنی «چاو». اینکه صلحآمیزترین سلام روی زمین تنها در نزد آن ملتی به کار میرود که خود را از زمان پیدایش کم و بیش در حالت دائمی جنگ مییابد ممکن است بعنوان شوخی سرنوشت احساس گردد. اما بخصوص طوطیهای اسرائیلی آن را باعث مزاحمت میدانند.

جریان از اینجا شروع میشود که دخترم رنانا Renana، جوانترین فرزندمان، وقتی هنوز من کنار میز قرار نگرفته بودم با شتابی نمایشی صندلی را برایم به عقب کشید. بعد دومین پسرم امیر پرسید آیا مایل هستم که او ماشینم را بشورد. و عاقبت بهترین همسر جهان با این خبر که من در این اوایل چند داستان واقعاً عالی نوشتهام مرا به تعجب واداشت. من گفتم: "تمام این چیزها بیفایده است. طوطی بی طوطی."
ریشه شر وقتی آغاز گشت که همسایه ما فلیکس زلیگ Felix Seelig یک روز با خود یک طوطی به خانه آورد و خانواده من را به شور و شوق انداخت. از قرار معلوم طوطی میتوانست به چند زبان صحبت کند، میتوانست بخندد  ــ خندهای مانند غلغل آب سماور، تقریباً مانند دراکولا و حتی میتوانست مانند یک ساعت حقیقی زنگدار «رررر» بکشد ...
وقتی فلیکس زلیگ چند روز پیش با من مواجه شد سرش را تکان داد و گفت: "اینکه طوطی ما مانند ساعت زنگدار میتواد رررر بکشد حقیقت دارد. حلقههای سیاهرنگی بخاطر شبهای زیاد بیخوابی دور چشمانش افتاده بود. "میخواهید آن را بخرید؟"
من نمیخواستم. چرا وقتی خودمان در خانه یک طوطی داریم باید طوطی فلیکس زلیگ را بخرم؟ زیرا، دیروز، پس از حمله تمام عزیزانم، به مغازه حیوانفروشی اسلوبنیک Zlobnik رفتم و یک نمونه عالی با پرهای خاکستری مایل به سبز خریدم.
من به اسلوبنیک پیر هشدار میدهم: "اما با یک شرط. این پرنده میتونه هرچی دلش میخواد بخونه ــ اما وای بحالش اگر زنگ بزند. من میل ندارم در خانهام دستگاه آژیر داشته باشم."
اسلوبنیک قول شرف خود را به گرو میگذارد: طوطی ما مانند یک انسان رفتار میکند و فقط حرف میزند.
او ادعا میکند: "این آفریقائیهای خاکستری از درخشانترینها در بین طوطیها هستند. همین چند روز پیش یک پلیس که من با او دوست هستم برایم داستانی تعریف کرد، گوش میکنید. ناگهان در اتاق کشیک زنگ تلفن به صدا میآید، دوستم گوشی را برمیدارد، و تلفنکننده میگوید که همین العان یک گربه بزرگ به اتاق او داخل شده است. دوستم میگوید: خوب شده باشه. این که دلیل نمیشود به پلیس تلفن کنید. صدا از پشت تلفن میگوید: اما برای من دلیل خوبی است. من یک طوطی هستم. خوب بود نه؟"
بعد از آنکه اسلوبنیک خندهاش را به پایان میرساند چند توصیه برای رفتار با طوطی به من میکند. او چنین به من هشدار میدهد: طوطی نوعی از انواع موجودات اجتماعیست، ارتباط با انسان را دوست دارد و با کمال میل اجازه میدهد که او را لوس کنند. من باید اول به او یاد میدادم روی انگشتم بشیند، و ابتدا بعد از این کار میتوانستم شروع کنم به یاد دادن صحبت کردن. اسلوبنیک توصیه میکند که هر مؤفقیتی را با یک بادام زمینی پاداش بدهم.
و با خوشروئی آخرین توصیهاش را میکند: "اما دقت کنید که او با نوکش به شما نزدیک نشود، این پسر کوچولوی شکمپرست!"
اصطلاح "پسر شکمپرست" باعث به فکر رفتنم میشود. من در اصل میخواستم یک شکمپرست ماده داشته باشم، اما انگار بین طوطی نر و طوطی ماده اختلافی وجود ندارد. لااقل بدون تفاوتی مشخص هستند. به نظر میرسد که طوطی یک پرنده پیوریتن Puritan باید باشد و بعنوان زندانی در میان انسانها تولید مثل نمیکند؛ شاید در میان غیر انسانها هم نکند. او مجرد مادرزاد است و علاقه مفرطش حرف زدن است. در این کار درست مانند سیاستمدارهاست.
پسرم امیر اعلام آمادگی میکند: "من تربیت‎‎اش را به عهده میگیرم. حداکثر تا یک هفته دیگه به هر مهمان با یک شالوم بلند خوشآمد خواهد گفت، به من اعتماد کنید."
امیر روز بعد فوری کنار قفس میشنید، انگشتش را درون قفس میکند، فریادی میکشد، دوباره انگشتش را بیرون میکشد و اولین درس را شروع میکند: "بگو شالوم! بگو شالوم ..."
کمبود جا مانع از آن میشود که متن کامل درس را تکرار کنم. در هر صورت این امیر بود که بعداً بادام زمینیها را خورد. طوطی مانند ماهی قرمز مغازه اسلوبنیک با چشمهای شیشهای گنگ به امیر خیره میگشت و این رفتارش همینطور باقی ماند. مهمانهایمان از او نه شالوم میشنیدند و نه چیزی دیگر. ما با شرمساری زمزمه میکردیم: "او امروز حال درست و حسابی ندارد."
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر