فقر غنی می‌‌سازد.


 Ephraim Kishon
تحت شرایط اقتصادی موجود افراد دارای حرفه آزاد به بهترین وجه اظهار وجود میکنند: گداها و روزنامهنگاران. مصاحبه زیر بین دو تن اعضای برجسته از این طبقه ممتاز است.

"آقای زالاخ شاباتی Salach Schabati؟"
"بله خودم هستم. داخل شوید، آقا، و بفرمائید بشینید. بله، همونجا آن گوشه. بر روی جعبه شکسته."
"خیلی ممنون."
"اگه بچهها مزاحم کارتون میشن، میتونم خفهشون کنم."
"نه، لازم به این کار نیست."
"باشه، پس تو حموم حبسشون میکنم. بچهها سریع برید تو حموم. خب، دیگه مزاحم نمیشن. ــ برای یک روزنامه مینویسید یا یک مجله؟"
"برای یک روزنامه."
"ضمیمه آخر هفته؟"
"بله، آقای شاباتی. من آگهی شما را در روزنامه خودمان خواندم: <خانوادهـزاغهنشین. سیزده فرزند. آماده کار برای رسانههای عمومی.> آیا حالا برای من وقت دارید؟"
"بله، اما فقط یکساعت و ربع. صبح امروز یک مصاحبه رادیوئی داشتم، و بعد از شما هم یک تیم تلویزیونی میاد، اما حالا میتونیم حرف بزنیم."
 "ممنون، آقای شاباتی. سؤال اول من ــ"
"یک کم آهسته، یک کم آهسته. عجله نکنید. چقدر میپردازید؟"
"بله؟"
"من میخوام بدونم دستمزدم چقدره. یا فکر میکنید که من برای سرگرمی تو این اتاق فکسنی و داغون نشستم، یا اینکه میتونم با خانوادهام از کمک دولتی زندگی کنم؟ از 1930 پوند در ماه؟"
"من این فکر را نکردم."
"اما من. امروزه وضعیت فاجعهبار مهاجرین مشرق زمین تقریباً ارزش بازار بالائی داره. در این سود کسانی هم که شادی سودبران را باعث شدن باید سهیم باشن. تصور کنین شما داستان زیبائی با بوی زیادی از فقرا و فقدان بهداشت و غیره مینویسین ــ این کار باعث جلب توجه میشه، این برای فروش روزنامهتون خوبه و همینطور برای دستمزد شما. بعلاوه برانون معروفیت روزنامهنگار منتقد و متعهد اجتماعی به همراه میآره. من در هر موردی میتونم به شما کمک کنم، آقا. شما از من توصیف جانسوزی از بدبختیام میشنوین، از ناامیدیام، از تلخ بودنم، از ــ"
"چقدر درخواست میکنید؟"
"نرخ معمولی من در ساعت 300 پونده به علاوه مالیات بر ارزش افزوده. با عکس سی در صد به قیمت افزوده میشه. نقد. بدون چک. بدون قبض دریافت."
"300 پوند برای یک ساعت؟!"
"از این پول باید به مدیر برنامههام هم بپردازم. نرخش اینه، آقا. در محله یمنیها شاید بتونین برای 150 پوند ناامیدی پیدا کنین ــ اما میدونین اونا چطوری دیده میشن؟ حداکثر یازده فرزند، همه خوب تغذیه شده، و یک یازنشستگی خوب 2680 پوندی در ماه. پیش من اما شما یک خانواده نوزده نفره در یک خونه به بزرگی 55 متر مربع دارین. با سه عدد مادربزرگ."
"همسرتان کجا هستند؟"
"بالای پشتبومه و دارن ازش عکس میگیرن. مشغول آویزون کردن رختهای شسته شده روی سیم آنتن تلویزیونه. حامله هم است."
"پس باید شما یک کمک هزینه اضافی از دولت دریافت کنید."
من از هر دو صرفنظر کردم. وضعیت شغلی من در بازار گداها میتونه در این ارتباط صدمه ببینه. مصاحبهها قابل تحملترن. بزودی به کلبه ویرانه و کوچکتری نقل مکان میکنیم. احتمالاً یک بز هم همراهمون میبریم. پس عکاستون کجا موند؟"
"او همین حالا میآد."
"در باره ارائه مصاحبه: من مایلم مصاحبه در دو صفحه و در کنار هم قرار بگیره. تیتر هم بر روی هر دو صفحه باشه."
"شما نگران نباشید، آقای شاباتی. ما تمام مطالبات شما را در نظر خواهیم گرفت.
"بسیار خب، حالا میتونید شروع کنید، آقا."
"سؤال اول من: آقای شاباتی، آیا احساس میکنید که در اسرائیل با شما خوب رفتار نمیشود؟"
 "چرا باید چنین احساسی کنم؟ من از مردم کشورم صمیمانه متشکرم. مردم کشورم یک قلب طلائی دارن. البته زحمت مخصوصی هم برای از بین بردن فقر به خودشون نمیدن، و کسی برای زاعه نشینها در سرزمین خودش کاری انجام نمیده. و از سوی دیگه مردم ابراز علاقه زیادی میکنن و وقتی در تلویزیون فیلم مستندی در باره زندگی فلاکتبار ما زاغهنشینها نشون داده میشه همیشه خیلی متأثر میشن. و این بدون نتیجه نمیمونه. آدم فقط باید گوش کنه که چطور بعد برنامه همه این پروفسورها و جامعهشناسها عصبانی میشن. صحبتهاشون واقعاً لذتبخشه. و نیاز رسانهها به داستانهای بدبختی هنوز هم در حال رشده، طوری که ما تنگدستها باید از بهبود در زندگی صرفنظر کنیم. آدم میتونه با خیال راحت بگه: اسرائیل اولین سرزمین در جهان است که مشکلات اجتماعی خودشو توسط مصاحبه حل میکنه.
_ پایان _

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر