Heinrich Böll
ظاهراً من برای مراقبت از پاره نشدن زنجیر پیوستگی گاوهای پیشانی سفیدِ نسل خود
برگزیده شدهام. یکی باید اینکار را به عهده میگرفت و آن شخص من بودم. هیچکس فکرش را
هم نمیکرد، اما نمیتوان در آن تغییری داد: من یک گاو پیشانی سفیدم. افراد عاقل خانوادهام ادعا میکنند که عمو اُتو بر من تأثیر بدی گذاشته است. عمو اُتو گاو پیشانی سفیدِ نسل قبل و عموی تعمیدی
من بود. یک کسی باید گاو پیشانی سفید باشد و او آن کس بود. البته او را قبل از آنکه
معلوم شود که کشتیاش به گل خواهد نشست بعنوان عموی تعمیدیام انتخاب کردند، و همینطور
مرا، مرا هم پدرخوانده پسر کوچکی کردند و از زمانیکه گاو پیشانی سفید به حساب میآیم
او را هراسان از من دور نگه میدارند. در حقیقت باید از ما سپاسگزار بود؛ زیرا هیچ خانوادهای بدون داشتن گاوهای پیشانی سفید نمیتواند خانواده ویژهای باشد.
دوستی من با عمو اُتو خیلی زود شروع شد. او اغلب پیش ما میآمد و بیشتر از آنچه
پدرم صحیح میدانست با خود نُقل و نبات میآورد، یک نفس حرف میزد و در آخر برای قرض گرفتن
مقداری پول تلاش میکرد.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر