عمو اُتو، همانطور که گفتم در اثر
یک حادثه ناگوار مُرد. او به وسیله یک قطار باری با سه واگنِ یدکی در مرکز شهر زیر
گرفته شد، و جای خوشبختیست که مرد شرافتمندی او را بلند کرده و به پلیس واگذار
میکند و ماجرا را به اطلاع خانواده میرساند. در جیبهای عمو اُتو یک کیف پول پیدا
کردند که حاوی مدالی از مریم مقدس، یک بلیط اتوبوس که دوبار سوراخ شده بود و بیست
و چهار هزار مارک پول نقد به همراه رونوشتی از یک قبض دریافت پول بود که او برای
حسابدار مؤسسه لاتاری باید امضاء میکرد، و او بیشتر از یک دقیقه صاحب پول نبوده
است، احتمالاً حتی کمتر از یک دقیقه، زیرا که قطار باری پنجاه متر دورتر از مؤسسه
لاتاری او را زیر گرفته بود. آنچه که بعد در پی آمد موجب خجالت فامیل گشت. در اطاق
او فقر حاکم بود: میز، صندلی، تختخواب و کمد، چند کتاب و یک دفتر یادداشت بزرگ
وجود داشت، و در این دفتر نام تمام کسانیکه او به آنها بدهکار بود نوشته شده بود،
به اضافه ثبت چهار مارک قرضی که شب پیش گرفته بود و یک وصیتنامه کوتاه که در آن
مرا وارث خویش معین کرده بود.
به پدرم بعنوان مجری وصیتنامه مأموریت داده شد که بدهکاریهای او را بپردازد. به راستی که نام طلبکاران عمو اُتو چهار صفحه کامل را پر کرده بود، و اولین ثبت او به سالهائی برمیگشت که او دوره کارآموزیش در دادگاه را قطع کرده و خود را ناگهان با نقشههای دیگری مشغول ساخته بود، نقشههائی که تفکر به آنها برای او مقدار زیادی وقت و پول هزینه برداشته بود. بدهکاریهایش در مجموع حدود پانزده هزار مارک بود، تعداد طلبکاران به بالای هفتصد نفر میرسید و از یک راننده تراموا شروع میشد که به عمو اُتو برای خرید بلیط بازگشت سی فنیگ قرض داده بوده تا پدر من که چون خالی کردن جیبش برای عمو اُتو راحتتر بوده است رویهمرفته دو هزار مارک به او مقروض بود.
به پدرم بعنوان مجری وصیتنامه مأموریت داده شد که بدهکاریهای او را بپردازد. به راستی که نام طلبکاران عمو اُتو چهار صفحه کامل را پر کرده بود، و اولین ثبت او به سالهائی برمیگشت که او دوره کارآموزیش در دادگاه را قطع کرده و خود را ناگهان با نقشههای دیگری مشغول ساخته بود، نقشههائی که تفکر به آنها برای او مقدار زیادی وقت و پول هزینه برداشته بود. بدهکاریهایش در مجموع حدود پانزده هزار مارک بود، تعداد طلبکاران به بالای هفتصد نفر میرسید و از یک راننده تراموا شروع میشد که به عمو اُتو برای خرید بلیط بازگشت سی فنیگ قرض داده بوده تا پدر من که چون خالی کردن جیبش برای عمو اُتو راحتتر بوده است رویهمرفته دو هزار مارک به او مقروض بود.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر