۱۰_ نیایش بهنام
مقدس و شهادت او
در این هنگام بهنام به سربازان
میگوید: "عجله کرده و به دستور پادشاه عمل کنید تا محکوم به مرگ نشوید".
وقتی قاتلین آمادگی او را مشاهده کرده و میبینند که قتل همراهانش در او ترسی ایجاد
نکرده، بلکه برعکس بیشتر خوشحال و به وجد آمده است، بنابراین فرمانده سربازان به
یکی از آن قاتلین دستور میدهد: "برای اینکه پادشاه بخاطر انجام ندادن دستورش
بر ما غضب نکند و دستور کشتن ما را ندهد، هرچه سریعتر سر بهنام و خواهرش را از تن
جدا کن". جلاد برای اجرای دستور فوری از جا برمیخیزد. بهنام اما خواهش میکند
که فرصت کوتاهی برای نماز به او بدهند. بهنام و سارا برای نمازگزاردن بلند میشوند
و بهنام شروع به دعا میکند: "ای خدای توانا، ای خالق و نگاهدارنده تمام
جانداران، ای کسیکه در امپراطوریت همه امپراطورهای آسمانی گرد هم آمدهاند و به
ارادهات هزار بار هزار و ده هزار بار ده هزار فرشته گوش به فرمان تو میباشند. عشق
تو به انسانها غیرقابل بیان است. تو هدیههای کوچک انسانها را قبول میکنی، تو
گناهان کسانیکه از صمیم قلب به سویت بازگردند را نادیده میگیری. تو رحیمی و عیب و
اشتباه کسانی را که توبه میکنند میبخشی، مطابق سخن حق تو: "شادی بزرگی آسمان
آن گنهکاری را که توبه کند فرا میگیرد." و حالا، آقای من، ای که انسانها را
دوست میداری؛ ما خادمین فقیر و ضعیفی میباشیم که از ستایش کردن بتها به شناخت تو
رسیدهایم. ما غسل تعمید داده شدهایم، به زندگی آن جهان معتقدیم و به این دلیل
این زندگی و جهان فانی را خوار میشمریم. پروردگارا، ما از تو تمنا داریم که
خادمینت را خوار مشمری، بلکه خون گردن ما را به عنوان اولین هدیه از ما و به عنوان
شهیدی پاک قبول فرمائی. یک بار دیگر التماس و تقاضای رحمت داریم، خدایا، آنجائی را
که نام مقدس تو ستایش میگردد؛ از گرسنگی، اسارت، جنگ و طاعون به دور دار و همه
بیمارانی را که نزد سرورمان کمک میجویند شفا ببخش. آن کسی که توسط نیروی شیطان
منحرف میگردد و نام تو و مسیح را برای یاری خواستن بر زبان میآورد، خواهشش را
برآورده ساز و او را از شر شیطان رهائی بخش. خدایا، مردم مؤمن خود را که با امید
به نام مقدس تو و با پیمان بستن و قربانی کردن، خاطره خادمینت را زنده نگاه
میدارند رحمت بفرما، تقاضایشان را قبول بفرما، به مال آنها برکت ده و درآمدشان را
بیشتر ساز. جسم و روحشان را محفوظ نگاه دار. بار خدایا، التماس ما را اجابت
فرما." در این لحظه از آسمان صدائی به گوش میرسد: "خادم خوب من بهنام،
دعای تو مستجاب گشت، و بخاطر اینکه تو پادشاهی زمین را رها ساختی و نام مرا دوست
داشتهای بیشتر از آنچه از من درخواست کردهای به تو داده شد. بیا، داخل شو و
پادشاهی آسمانی را که جاودانه و فناناپذیر است وارث گرد". شادی عمیقی بهنام
را فرا میگیرد و با انگشت بین دو چشم خود علامت صلیبی میکشد و خواهرش هم همینکار
را انجام میدهد. بعد هر دو زانو بر زمین زده، گردن خود را به جلو میآورند و
نگاهشان را به آسمان دوخته و میگویند: "سرور ما عیسی مسیح، روحمان را بپذیر.
از این گناه پدر و مادرمان در گذر و آنها را به آگاه شدن و ایمان آوردن به سرورمان
راهنمائی فرما!". و بعد جلاد سرهای آندو را از تن جدا کرده و پیش فرمانده
میگذارد. آنها بدنهای بیسر آن دو مقدس را مانند تودهای از کپه سنگهای گرانبها
آنجا رها کرده، با عجله به شهر بازمیگردند و آنچه را که رخ داده بود به پادشاه
گزارش میدهند. پادشاه از کشتن فرزندان خود پشیمان نمیشود، بلکه قلبش مانند سنگ سخت
میشود. او به سربازانی که آنها را کشته بودند دستور میدهد: "بیدرنگ قیر،
گوگرد، آتش و چوب بردارید. بروید و آتش بزرگی روشن کنید و اجساد کسانیکه زندگیشان
را حقیر شمرده بودند در آتش اندازید تا چیزی از آنها در این جهان باقی
نماند". سربازان آتش و گوگرد برداشته و به سمت قتلگاه حرکت میکنند. آنها در
آنجا میبینند که اجساد مقدسین مانند خورشید میدرخشد. هنگامیکه آنها چوبها را خُرد
کرده و قصد آتش برپا کردن داشتند، زمین تکان میخورد و زمینلرزه بزرگی رخ میدهد.
همه کسانیکه آنجا حاضر بودند وحشتزده میشوند. ناگهان زمین از هم باز میشود و اجساد
مقدسین را به درون خود میکشد و دیگر متجاوزین نمیتوانند آنها را بسوزانند. وقتیکه
سربازان این معجزه را میبینند با ترس و لرز از آنجا گریخته و آنچه را که دیده
بودند برای پادشاه تعریف میکنند. پادشاه پس از شنیدن ماجرا با تأسف میگوید:
"پیروزی خدایان ما بزرگ است. چون خدایان این شورشیان را لایق سوزانده شدن با
آتش نمیدانستد، بنابراین آنها را در عمق تاریک زمین مخفی ساختند تا مردم مجبور به
دیدن آنها نشوند".
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر