دوست خوب و قدیمی ما، رنه.(1)


براستی که او زشت به چشم می آمد، اما این تنها میخانه قابل استفاده محل در میان سی و هفت ساختمان کثیف و دو راه شوسه ویران بود که عرق‌های خوبی داشت، وانگهی او نسیه هم می‌داد، و گذشته از تمام این مزیت‌ها می‌شد واقعاً با او بطور دوست داشتنی‌ای گفتگو و درد دل کرد و پیش از ظهرِ طولانی و سربی رنگ را سریع پشت سر گذاشت. من اغلب فقط تا زمانی آنجا می‌ماندم که ما از دور آوای سرودِ گروهانی را که از مأموریت بازمی‌گشت می‌شنیدیم، صدائیکه در سکوت سنگینِ دهکدۀ دورافتاده هراس‌انگیز نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و احساسی هولناک زنده می‌گردانید.
او هر بار می‌گفت: "گه دارد می‌آید، جنگ." و بعد ما گروهان، ستوان یکم، سرجوخه ها، استوارها و سربازها را زیر نظر می‌گرفتیم که چگونه همگی خسته و با چهره‌هائی ناراضی از کنار این در شیشه‌ایِ شیری رنگ می‌گذشتند، ما گروهان را از میان نقش گلهای حک شده بر شیشه زیر نظر داشتیم. میان گل‌های رز و گل‌های لاله خطوط شفاف راه‌راهی وجود داشت که از میان‌شان می‌شد همه آنها را دید، ردیف به ردیف، صورت به صورت، همه ترشرو و گرسنه و کاملاً بی رغبت ...
او تقریباً تمام مردها را شخصاً می‌شناخت، واقعاً هر مردی را. مخالفان الکل و زن‌ستیزان واقعی را هم می‌شناخت، زیرا که آنجا تنها میخانه به درد بخور محل بود، و حتی وحشی‌ترین مرتاض هم گاهی اوقات احتیاج دارد همراه با سوپی داغ و نامرغوب یک لیوان لیموناد بنوشد، یا اصلاً شب‌ها وقتیکه در دهکده‌ای با سی و هفت خانه کثیف، دو راه شوسه ویران که بنظر می آمد در گل و لای در حال فرو رفتن و در تنبلی و یکنواختی در حال حل شدن است زندانی‌ست، یک گیلاس شراب بنوشد ...
او علاوه بر گروهان ما اولین گروهان‌های گردان‌های هنگ را هم می‌شناخت، زیرا که بعد از هر مأموریت پیچیده‌ای و بعد از مدتی معیین اولین گروهانِ گردان به این دهکده دور افتاده بازمی‌گشت تا در این مکان شش هفته "استراحت و تجدید قوا" کند.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر