او میگوید: "میشنوی" و
چیزی مانند پیروزی در صدایش بود، "این غوغای سکوت مثل تودهای از کود
است."
من میپرسم: "توده کود؟ به
سلامتی!"
او میگوید: "آره" و یک
جرعه لیموناد مینوشد. "این غوغا دقیقاً مثل توده کود است. میدونی، من یک
روستائیم، از محلی در دیپّه، و وقتیکه من شبها بر روی تخت دراز میکشیدم
دقیقاً میشنیدم: هم ساکت بود و هم ساکت نبود و دیرتر فهمیدم که: این صدای مبهم ترق
تروق، غرغره کردن و بوسههای صدادار زمانیکه مردم فکر میکردند سکوت حکمفرماست چیزی
نیست بجز توده کود. بعد توده کود مشغول به کار میشد، توده کود همیشه کار میکند،
این دقیقاً همان غوغا است. خوب گوش بده!" او دوباره بازویم را محکم میگیرد و
با چشمان مبهم و متورمش صریح و ملتمسانه به من مینگرد ...
اما من باز پیالهام را پر میکنم
و میگویم: "آره"، و با وجودیکه منظورش را خوب فهمیده بودم و همچنین این
غوغای عجیب ظاهراً بی معنی غرغره سکوت را شنیدم، اما مانند او نمیترسیدم، با
وجودیکه چمباته زدن در این لانه کثیف، در این جنگ کثیف و با یک صاحب میخانه ناامید
صبحها در ساعت یازده شراب گیلاس نوشیدن تسلی ناپذیر بود ولی من خود را در امان
میدیدم.
بعد او میگوید: "ساکت، خوب
گوش کن." حالا در دوردست صدای یکنواخت سرود گروهان را میشنوم که از مأموریت
بازمیگشت.
اما او با دست گوشهایش را گرفته
بود.
او میگوید: "نه. این نه! این
بدترین شکنجه است. هر روز صبح این بیمیل سرود خواندن منو کاملاً دیوونه
میکنه."
من لبخندزنان میگویم: "به
سلامتی" و پیاله را پُر میکنم، "حالا یک بار گوش کن."
او فریاد میزند: "نه، به این
خاطر میخوام از اینجا برم، این منو مریض میکنه."
او بطور تزلزلناپذیری گوشهایش را گرفته بود، در حالیکه من به رویش لبخند میزدم به نوشیدن ادامه داده و به سرود گوش میدادم، سرودی که نزدیک و نزدیکتر میشد و واقعاً در سکوت دهکده تهدیدآمیز به گوش میآمد. همچنین حالا سر و صدای چکمهها بلند شدند، صدای ناسزاگوئی استوارها در وقت استراحت زمانی که سرود خوانده نمیشد، و فریاد ستوان یکم که همیشه برای فریاد کشیدن شجاعت و قدرت داشت: "یک سرود، یک سرود!"
او بطور تزلزلناپذیری گوشهایش را گرفته بود، در حالیکه من به رویش لبخند میزدم به نوشیدن ادامه داده و به سرود گوش میدادم، سرودی که نزدیک و نزدیکتر میشد و واقعاً در سکوت دهکده تهدیدآمیز به گوش میآمد. همچنین حالا سر و صدای چکمهها بلند شدند، صدای ناسزاگوئی استوارها در وقت استراحت زمانی که سرود خوانده نمیشد، و فریاد ستوان یکم که همیشه برای فریاد کشیدن شجاعت و قدرت داشت: "یک سرود، یک سرود!"
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر