عمو اُتو فردی آگاه بود؛ رشتهای وجود نداشت که او در آن تبحر نداشته باشد:
جامعهشناسی، ادبیات، موسیقی، معماری، و حقیقتاً در باره همه چیز آگاهی داشت. حتی متخصصین
هم با کمال میل با او گفتگو میکردند و او را مشوق، باهوش و خارقالعاده مهربان مییافتند،
تا اینکه شوکِ تلاش او برای قرض گرفتن پول آنها را هوشیار میساخت. او نه تنها خویشاوندان
را به ستوه آورده بود بلکه دام فریبندهاش را هر کجا سودی در آن نهفته بود پهن میکرد.
همه معتقد بودند که او میتواند دانش و آگاهیش را »نقرهکاری کند« _ نسل قبل
آنرا اینطور ذکر میکردند (مترجم: اینجا به معنی کسب پول از طریق دانش است)، اما او
آنرا نقرهکاری نمیکرد، او اعصاب خویشاوندان را نقرهکاری میکرد.
اینکه او چگونه مؤفق میشد این تصور را در دیگران بوجود آورد که در این
روز اعصاب کسی را خُرد نخواهد کرد از اسرار او باقی میماند. اما او اینکار را مرتب و
تسلیم ناپذیر انجام میداد. من فکر میکنم که او دلش نمیآمد از هیچ فرصت به دست آمدهای
صرفنظر کند. صحبتهایش با دقت اندیشه شده، جالب و از شوقی حقیقی سرشار و بسیار بامزه
بود، نابود کننده برای دشمنان و روحپرور برای دوستانش. خیلی خوب میتوانست در باره هر
چیز صحبت کند، بهتر از آنچه آدم بتواند فکر کند که او بخواهد ...! اما او آن کار را
میکرد.
با وجودیکه او هرگز دارای فرزند نبود اما میدانست که چگونه باید از کودکان شیرخواره
مراقبت کرد، زنها را درگیر گفتگوهای فوقالعاده جالب در باره رژیم غذائی در ارتباط
با بیماریهای مشخصی میکرد، پیشنهاد اقسام پودرها را میداد، برایشان نسخه پماد مینوشت،
آری او میدانست که چطور آنها را جذب کرده و نگاه دارد: کودک گریان در بغلش فوری ساکت
میشد. چیزی سحرآمیز از او تشعشع میگردید. سنفونی بتهوون را به خوبی تجزیه و تحلیل میکرد،
شماره قوانین ضروری را از حفظ بود و اسناد قضائی تنظیم میکرد ...
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر