
۱۶_ مقبره ای
برای شهدا بنا میگردد
چنین تعریف میکنند که وقتی پادشاه
میخواست در کنار محلی که فرزندانش به شهادت رسیده بودند مقبرهای به یادگار بسازد،
شهبانو از او خواهش میکند: "سرور من، خواهش میکنم اجازه بده من این کار را به
عهده گیرم، شاید من هم مانند تو که سهمی و شراکتی در بنای آن کلیسای بزرگ برای
ماتای مقدس داشتهای از این کار سهمی ببرم". پادشاه با تقاضای او موافقت
میکند. زمانیکه شهبانو قصد داشت به ساختن مقبره شهدا مشغول شود، بهنام به خوابش
آمده و به او میگوید: "قاصدی به کوهی که مقدسین زندگی میکنند بفرست. باید
کسانی که شایسته دست زدن به گنجینه پر ارزش اجساد ما میباشند از آنجا آورده شوند".
شهبانو، با فرا رسیدن صبح، قاصدی را نزد زاکایِ مقدس که پس از مرگ ماتای جانشین و راهب بزرگ دیر
شده بود میفرستد. وقتی قاصد به آنجا میرسد، زاکای او را با خوشروئی میپذیرد. او
دلیل آمدن خود را برای زاکای میگوید. زاکای مقدس بسیار خوشحال میشود، اما به علت
مشغله زیاد در آنجا نمیتوانست شخصاً برود. او معاون خود آبراهام مقدس را پیش خود خوانده و به او میگوید: "برای
بنای مقبره شهدا ضروریست که تو به همراهی چند تن از برادران با قاصد شهبانو بروی و
خواست خداوند را اجرا کنی".
آبراهام مقدس با خوشحالی به همراه
دو راهب دیگر با قاصد میروند. آنها زود خود را به شهبانو میرسانند. هنگامیکه
شهبانو با آنها مواجه میشود، آنها را مانند فرشتههای مقدسی نزد خود میپذیرد و بعد
از رفع خستگی راهبین آنچه را که در خواب به او گفته شده بود برایشان تعریف میکند.
آبراهام به او میگوید: "اعلیحضرت، باید فوری دستور داده شود تا مردانی که در
این کار تجربه دارند خود را آماده سازند". آبراهام بدون از دست دادن وقت
قاصدی میفرستد تا تعدادی مردان با تجربه در این امر به آنجا آیند. و بعد آنها به
محلی که اجساد شهدا قرار داشت میروند. شهبانو و بسیاری از خادمین نیز به همراه
آنها میروند. پدران مقدس زانو زده و مدتی به دعا میپردازند. وقتی که دعا کردنشان
تمام میشود، آبراهام به بالای گودالی که اجساد قرار داشت نگاه میکند و نور درخشانی
را که مانند نور خورشید بود میبیند و به همراه آن بوی خوشایندی در اطراف پخش میشود
که خوشبوتر از بوی مشک بود. هنگامیکه او و دیگر براداران داخل گودال میشوند، اجساد
مقدسین را مانند سروی لبنانی آنجا دراز کشیده میبینند. آبراهام اجازه میدهد تا
شهبانو نیز داخل گودال شود. شهبانو اجساد شهدا را در آغوش گرفتنه و به بوسیدن آنها
مشغول میشود. او اجساد فرزندان عزیز خود بهنام و سارا را شناخت. آنها در گوشه ای
دیگر و جدا از بقیه قرار داشتند و مانند خورشید و ماه در میان ستارهگان به چشم میآمدند. از پیدا کردن گنجینه خدائی، شادی بزرگی شهبانو و آبراهام را فرا میگیرد.
سپس شهبانو به صنعتگران دستور شروع ساختن مقبره در کنار گودال را میدهد. مقبره شهدا در عرض چند روز ساخته میشود. آنها مقبره را به فرم گنبد کوچکی بنا کرده و اجساد آن دو شهید را در آن قرار میدهند. شهبانو دستور میدهد تا برای بهنام مقدس و سارای سعادتمند تابوتی از سنگ مرمر سفید بسازند. آبراهام مقدس اجساد شهدا را در تابوت گذاشته و آنرا رو به شرق در ته گودال قرار میدهد.
سپس شهبانو به صنعتگران دستور شروع ساختن مقبره در کنار گودال را میدهد. مقبره شهدا در عرض چند روز ساخته میشود. آنها مقبره را به فرم گنبد کوچکی بنا کرده و اجساد آن دو شهید را در آن قرار میدهند. شهبانو دستور میدهد تا برای بهنام مقدس و سارای سعادتمند تابوتی از سنگ مرمر سفید بسازند. آبراهام مقدس اجساد شهدا را در تابوت گذاشته و آنرا رو به شرق در ته گودال قرار میدهد.
ــ ناتمام ــ