هانس آمشتاین.(2)
حالا من کم کم میدیدم که سالومه با تمام پرستشگرانش
بازی و از ما به عنوان سرگرمی استفاده میکند، و از آن پس شیفتگیام به او را مانند تبی
یا یک دریازدگی تحمل میکردم، تبی که بسیاری دچارش بودند و من امیدوار بودم که این
تب روزی پایان گیرد و به قیمت زندگیام تمام نشود. با این حال شبها و روزهای هولناکی
داشتم ... آیا هنوز شراب دارید؟
ممنون. _ بله اوضاع از این قرار بود، و در حقیقت این جریان
نه فقط در آن تابستان بلکه بیش از یک سال ادامه داشت. اینجا و آنجا کم و بیش یکی از
ستایشگرانِ رنجیده خاطر و بیرغبت سقوط میکرد و شکارگاه دیگری میجست، اینجا و آنجا
فرد جدیدی به ستایشگران افزوده میگردید، اما سالومه تغییر نمیکرد، گاهی خوشحال بود،
گاهی ساکت، گاهی ریشخندزن، و چنین به نظر میآمد که او خود را از ته قلب خوش و سرگرم
احساس میکند. و من هر بار در تعطیلات مانند دچار شدن به تب معمول آن منطقه به حمله
مجدد عشقی عمیق مبتلا میگشتم و باید آن را تحمل و به آن عادت میکردم. یکی دیگر از
رنجبران با اعتماد به من برایم تعریف کرد که اقرار کردن عشقمان به سالومه از خریت
بوده است، زیرا که او بدون شرمندگی آرزوی شیفته ساختن تمام مردها به خودش را ابراز
کرده است، و به این خاطر فقط به تعداد اندکی از ثابتقدمان اظهار لطف میکند.
در این بین من در توبینگن عضو اتحادیه دانشجویان بودم و با شراب، کتککاری و ولگردی
دو ترم را گذراندم. در این زمان من و هانس آمشتاین دوستان صمیمی شده بودیم. ما هم سن
و هر دو مشتاقانه عضو اتحادیه و با اشتیاق کمتری دانشجوی پزشکی بودیم، ما هر دو وقت
زیادی برای موسیقی میگذاشتیم و به تدریج با وجود بعضی از اصطکاکاتْ تقریباً برای همدیگر
ضروری گشتیم.
از آنجائی که هانس از مدتها پیش پدر و مادر خود را از
دست داده بود حالا به اتفاق من در کریسمس مهمان عمو بود. بر خلاف توقع من او پیش سالومه
زیبا نماند بلکه کنار دختر عمویم قرار گرفت. او توانائی خوشایند بودن را داشت. او انسان
ظریف و زیبائی بود، خوب نوازندگی و با صراحت صحبت میکرد. به خود زحمت دادن او را به خاطر
دختر عموی کوچلویم و نرم گشتن قلبانه دخترعمو و آماده ساختن هرچه بیشتر خویش تا این
نبرد مسخره را با حجب به سمت مبارزهای ساختگی سوق دهد را من با لذت تماشا میکردم.
خود من هم مثل همیشه تمام مسیرهائی را که میتوانست امکان ملاقات با سالومه را بدهد
میرفتم.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر