آیا تردد سریع افکار در ذهن میتواند یکی از علل نرسیدن دستور
به موقع مغز به دست برای برداشتن قلم و نوشتن باشد؟ و آیا ذهنی خالی از فکر دارای مشکلی
سنگینتر نیست؟
آیا تنظیم مطلوب و مرتب ترافیک افکار در ذهن کمکی به دست
نویسنده خواهد کرد تا صدای دستور مغز را زودتر و بهتر بشنود و شروع به نوشتن کند؟ آیا
خالی کردن ذهن از فکر به نویسنده این امکان را خواهد داد که بدون دستور مغز به دست
از تهی، از هیچ، از خلاء بنویسد؟
برای نویسنده شاید خالی بودن ذهن مهمتر از داشتن ذهنی با
افکار فراوان و سریع در گردش باشد، یا شاید هم عکس آن صدق کند. برای شاعر اما در کنار
یار بودن مهمتر از هر چیز است. و دیگر اینکه حقیقی یا مجازی بودن یار برای شاعر واقعاً
بی اهمیت است.
***
قسمتی از نامه عاشقانه یک افسر راهنمائی و رانندگی به معشوقهاش:
ما مردم آنقدر به بیقانونی
خو گرفتهایم که هر بیقانونی میتواند به استناد از قوانینی که خود وضع کردهایم ما
را قانوناً به چنگ قانون اندازد و در هر دادگاهی مانند آب خوردن محکوممان سازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر