البته به ملت هشدار داده شد و اخطار گردید که گمراه گشتهاند.
به آنها زمانهای قدیم را یادآور گشتند، از شهرت آرام و پنهان کشور گفتند، از انتشار
هنر معنوی که روزی آنرا مدیریت میکردند، از جریان پایدار اندیشههای اصیل معنوی، از
موزیک و شعر که روزی این سرزمین به جهان هدیه میداد تعریف کردند. اما آنها با شادی
به خاطر ثروت تازه به دست آمده به این حرفها میخندیدند. جهان گرد بود و خود را میچرخاند
و زمانی که پدربزرگها شعر میسرودند و فلسفه مینوشتند کار خیلی قشنگی میکردند،
اما نوادگانشان میخواستند نشان دهند که آدم میتواند در این سرزمین کارهای دیگری را
هم انجام دهد و دارای قابلیتهای دیگری باشد. و به این ترتیب آنها در هزاران کارخانه
خود چکش میزدند، بخار به راه میانداختند و ماشینهای جدبد، راهآهنهای جدید، محصولات
جدید و همچنین برای مواقع ضروری پیوسته توپ و تفنگهای جدید نیز میساختند. ثروتمندان
خود را از ملت سوا ساخته بودند و کارگران فقیر خود را تنها و رها شده میدیدند و آنها
هم دیگر به ملت خویش که خود جزئی از آن بودند فکر نمیکردند، بلکه فقط نگران حال خود
بوده و فقط برای خود فکر و تلاش میکردند. و حالا ثروتمندان و مقتدرانی که تمام این
توپ و تفنگها را برای مقابله با دشمن خارجی تهیه کرده بودند بخاطر دوراندیشی خود شاد
بودند، زیرا که حالا در درون کشور دشمنانی وجود داشتند که میتوانستند حتی خطرناکتر
از دشمن خارجی باشند.
پایان تمام این ماجراها به جنگی بزرگ ختم میگردد که سالها
جهان را به طرز وحشتناکی ویران ساخت و ما در میان آنچه از آن برجای مانده است ایستادهایم،
مبهوت از قیل و قالش، خشمگین از مهمل بودنش و بیمار از جریان خونش که از میان تمام
رویاهایمان میگذرد.
عاقبت جنگ به پایان رسید و امپراطوری جوان و شکوفائی که پسرانش
با شوق، آری با گستاخی به جبههای جنگ شتافته بودند در هم فرو میریزد. امپراطوری
شکست میخورد، به طرز وحشتناکی شکست میخورد. فاتحین جنگ اما قبل از آنکه هنوز از صلح
صحبتی به میان آمده باشد مطالبه غرامت سنگینی از ملت شکست خورده میکنند. و چنین اتفاق
میافتد که روزهای متمادی ارتش شکستخورده در اثنای عقبنشینی از میان صفهای طولانی
ملت خود مانند روزهائی که ارتش با قدرت از میانشان عبور میکرد میگذشتند تا به دشمن
پیروزمند تحویل داده شوند. ماشینها و پول از کشور شکست خورده به سوی جیب دشمنان سرازیر
میگشت. در این بین اما ملت شکست خورده در لحظه بزرگترین احتیاجش به خود میآید. این
ملت رهبران و شاهزادگان خود را بیرون رانده و قدرت را خود در دست داشت، شوراها را خود
به وجود آورده و خواستههایش را اعلام نموده بود و با نیرو و فکر خویش برای خود وضع
مصیبتباری به وجود آورده بود.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر