امپراطوری.(3)


البته به ملت هشدار داده شد و اخطار گردید که گمراه گشته‌‏اند. به آنها زمان‌های قدیم را یادآور گشتند، از شهرت آرام و پنهان کشور گفتند، از انتشار هنر معنوی که روزی آنرا مدیریت می‏‌کردند، از جریان پایدار اندیشه‏‌های اصیل معنوی، از موزیک و شعر که روزی این سرزمین به جهان هدیه می‏‌داد تعریف کردند. اما آنها با شادی به خاطر ثروت تازه به دست آمده به این حرف‌‏ها می‏‌خندیدند. جهان گرد بود و خود را می‌‏چرخاند و زمانی که پدربزرگ‌‏ها شعر می‌‏سرودند و فلسفه می‌‏نوشتند کار خیلی قشنگی می‌‏کردند، اما نوادگان‌شان می‏‌خواستند نشان دهند که آدم می‌‏تواند در این سرزمین کارهای دیگری را هم انجام دهد و دارای قابلیت‌‏های دیگری باشد. و به این ترتیب آنها در هزاران کارخانه‏ خود چکش می‏‌زدند، بخار به راه می‏‌انداختند و ماشین‌‏های جدبد، راه‌‏آهن‌‏های جدید، محصولات جدید و همچنین برای مواقع ضروری پیوسته توپ و تفنگ‏‌های جدید نیز می‏‌ساختند. ثروتمندان خود را از ملت سوا ساخته بودند و کارگران فقیر خود را تنها و رها شده می‏‌دیدند و آنها هم دیگر به ملت خویش که خود جزئی از آن بودند فکر نمی‏‌کردند، بلکه فقط نگران حال خود بوده و فقط برای خود فکر و تلاش می‏‌کردند. و حالا ثروتمندان و مقتدرانی که تمام این توپ و تفنگ‌‏ها را برای مقابله با دشمن خارجی تهیه کرده بودند بخاطر دوراندیشی خود شاد بودند، زیرا که حالا در درون کشور دشمنانی وجود داشتند که می‏‌توانستند حتی خطرناک‌تر از دشمن خارجی باشند.
پایان تمام این ماجراها به جنگی بزرگ ختم می‏‌گردد که سال‏‌ها جهان را به طرز وحشتناکی ویران ساخت و ما در میان آنچه از آن برجای مانده است ایستاده‏‌ایم، مبهوت از قیل و قالش، خشمگین از مهمل بودنش و بیمار از جریان خونش که از میان تمام رویاهایمان می‏‌گذرد.
عاقبت جنگ به پایان رسید و امپراطوری جوان و شکوفائی که پسرانش با شوق، آری با گستاخی به جبه‏‌های جنگ شتافته بودند در هم فرو می‌‏ریزد. امپراطوری شکست می‏‌خورد، به طرز وحشتناکی شکست می‏‌خورد. فاتحین جنگ اما قبل از آنکه هنوز از صلح صحبتی به میان آمده باشد مطالبه غرامت سنگینی از ملت شکست خورده می‏‌کنند. و چنین اتفاق می‌‏افتد که روزهای متمادی ارتش شکست‌خورده در اثنای عقب‌نشینی از میان صف‏‌های طولانی ملت خود مانند روزهائی که ارتش با قدرت از میانشان عبور می‌‏کرد می‌‏گذشتند تا به دشمن پیروزمند تحویل داده شوند. ماشین‏‌ها و پول از کشور شکست خورده به سوی جیب دشمنان سرازیر می‏‌گشت. در این بین اما ملت شکست خورده در لحظه بزرگ‌ترین احتیاجش به خود می‌‏آید. این ملت رهبران و شاهزادگان خود را بیرون رانده و قدرت را خود در دست داشت، شوراها را خود به وجود آورده و خواسته‏‌هایش را اعلام نموده بود و با نیرو و فکر خویش برای خود وضع مصیبت‏‏باری به وجود آورده بود.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر