نامزدی.(2)
آندریاس برای اینکه در نظر زیبارویانش دلپذیر و پسندیده به
چشم آید خود را به کرداری لطیف و موشکافانه عادت میدهد. او موهای نیمه بورش را هر
روز صبح دقیق میآراست، جامه و لباسهای زیرش را خیلی تمیز نگاه میداشت و ظهور آهسته
سبیل خود را با بیصبری انتظار میکشید. او میآموزد که هنگام استقبال از مشتریانش
تعظیم زیبائی بکند، میآموزد هنگام عرضه اجناس با پشت دست چپ خود را به میز مغازه تکیه
دهد و بر روی یک و نیم پا بایستد و در لبخند زدن استاد شده و به زودی به لبخند محتاطانه
تا پرتوی از خشنودی درونی مسلط گشته بود. وانگهی او همواره در حال شکار حرفهای مفت
عبارتهای زیبا و تازهای بود که غالباً از قیدهائی تشکیل میگشتند که او آنها را همیشه
از نو و با لذت بیشتری میآموخت و اختراع میکرد. از آنجائی که او از کودکی در صحبت
کردن ناشی بود و میترسید و در گذشته فقط به ندرت یک جمله کامل با مسند و مسندالیه
بر زبان رانده بود، حالا او در این گنجینه عجیب و غریب کلمات یک کمکرسان مییابد و
بدون آنکه معنا و مفهومشان برای خود و دیگران روشن باشد خود را به آنها عادت میدهد
و تظاهر به توانائی صحبت کردن میکند.
وقتی کسی میگفت: "امروز اما هوا باشکوه است"،
اونگلتِ کوچک چنین جواب میداد: "امروز اما هوا باشکوه است"، "البته _ آه بله _ بدون شک _." وقتی خریداری میپرسید
آیا این پارچه کتان بادوام است یا نه، به این ترتیب او میگفت: "اما خواهش میکنم،
بله، بدون شک، میتوان چنین گفت، قطعاً." و وقتی کسی از او حالش را میپرسید،
او در پاسخ میگفت: "با تشکر فراوان از شما _ البته که خوبم _ خیلی لذتبخش
_." و در موقعیتهای بسیار مهم و محترمانه از به کار بردن الفاظی مانند
"با این حال، اما در هر حال، به هیچ وجه، بر عکس" ترسی به خود راه نمیداد.
در این حال تمام اعضای بدنش از سر به سمت شانه خم گشته او تا نوک پایِ جنبانش کاملاً
هوشیاری، نزاکت و طرز کلام بودند. مؤثرتر از همه اما گردن نسبتاً درازش به چشم میآمد
که لاغر و پی دار و با یک غدۀ درقی متحرک شگفتآور و بزرگ مجهز بود و وقتی شاگرد
مغازه ضعیف و کوچک یکی از جوابهایش را بریده بریده ادا میکرد، آدم تصور میکرد که
یک سوم او از حنجره تشکیل شده است.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر