وداع.(2)


اغلب حافظه تصویریم را می‌‏آزمایم، و اگر چه در این راه با اندوه درمی‌‏یابم که بسیاری از عکس‏‌های فراموش گشته بی‌‏پایانم را از دست داده‏‌ام، اما با این حال خوشحالم که بسیاری را ناخواسته چنین خوب در خاطرم حفظ کرده‌‏ام. من می‏‌توانم بعضی از دهکده‏‌ها را ، بعضی از جنگل‏‌ها و شهرهای زیبا را که سالیان پیش از میان‌شان عبور کرده‌‏ام هنوز هم مانند عکس تازه‏‌ای دوباره تجسم کنم، و همچنین هنوز یک نقاشی از تیسیان و چند آثار باستانی و چند آثار هنری دیگر گم نگشته در حافظه خود دارم. من هنوز می‌‏دانم که چگونه نخ‏‌های دانه‏‏‌های گل قاصدک وقتی در باد به پرواز می‌‏آیند دیده می‏‌گردند، و هنوز می‌‏دانم که خورشید صبحگاهی بسیاری از روزهای جوانیم در یک جویبار کوهستانی چگونه منعکس می‏‌گردید، یا چگونه طوفان می‏‌پیچید، یا چگونه شب‌‏ها یک سری از دختران دهکده دست در دست هم در کوچه پرسه می‌‏زدند. اگر این عکس‏‌ها هنوز چنین خوب در حافظه‏‌ام نشسته‏‌اند و هنوز چنین زنده می‌‏باشند، بنابراین فکر نکنم چیزهائی را هم که من حالا می‏‌توانم ثبت کنم بتوانند به این زودی از حافظه‌‏ام گم شوند.
البته برای حفظ آن اندک از متانتم هنوز اجازه انجام چنین آزمایش‏‌هائی را با محیط اطرافم ندارم. وقتی من گاهی همسرم را تماشا می‌‏کنم، قامتش را، لباسش را، چهره‌‏اش را و دستانش را می‏‌بینم به فکر فرو می‌‏روم، و وقتی به این می‏‌اندیشم که تصویرش بعدها چگونه در پشت چشمان کور شده من زندگی خواهد کرد عقل از سرم می‏‌پرد و سرنوشت برایم احمقانه، افتضاح، بی‏‌رحم و بی‌معنی جلوه می‌‏کند.
اما در این باره نمی‏‌خواستم برایت بنویسم.
بیشتر مایلم به تو بگویم که من تو را و دوستی‏‌ات را، خاطرات عزیز و مشترک فراوانمان و آنچه را که در دوران‏‌های ناراضی بودن برایم آرام‏بخش بودند حالا عمیق‌‏تر احساس می‌‏کنم و آنها را نزدیک‏‌تر و متصل به خود می‌‏دانم. من حالا تماشا می‏‌کنم، آن طور که تو بعد متوجه خواهی گشت، من با ترس مخصوصی به چیزهائی که می‌‏توانند آرامش دهنده یک زندگی به لرزش افتاده و سرچشمه نیروی تازه‏‌ای گردند نظاره می‌‏کنم، و فکر می‏‌کنم که به اندازه کافی از آنها وجود داشته باشد تا بتوانند حریف یأس گردند. از آنجائی که حالا من باید کور بشوم، طبیعی‏‌ست که بینائی و هر آنچه دیدنش با چشم لذتبخش است با ارزش و شگفت‌‏انگیز به نظر ‏آیند. اما با این حال می‏‌دانم که چیزهای دیگری هم هنوز وجود دارند.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر