در پختگی انسان جوانتر می شود.(44)


جنگل هم دیگر مانند دیروز سبز نیست و برگ انگورها شروع به زردتر نشان دادن خود کرده‌اند، شاه‌توت‌ها در پیش پای انگورها در حال آبی و ارغوانی رنگ شدن‌اند. و کوه‌ها هنگام غروب رنگ بنفش به خود می‌گیرند و آسمان سایه روشنی از رنگ زمرد، سایه روشن زمرد رنگی که رو به سمت پائیز هدایت می‌گردد. بعد چه؟ بعد باز دیگر از شب‌های گروتو و از شنای عصرانه در دریای آگنو خبری نخواهد بود، و خارج از خانه زیر درختان شاه‌بلوط نشستن و نقاشی کردن هم به پایان خواهد رسید. خوشا به سعادت کسی که بعد وطنی برای بازگشت دارد، به خاطر انجام کاری عزیز و مؤثر، به خاطر انسان‌های عزیز، به خاطر هر که او در وطن دارد! کسی که اینها را نداشته باشد، کسیکه این خیالات باطل برایش شکسته و خُرد گردیده است، برای فرار از دست سرمای آغاز گشته به بستر می‌خزد یا به مسافرت می‌رود، و به عنوان مهاجر اینجا و آنجا انسان‌هائی را که دارای وطن‌اند مشاهده می‌کند، مردمی را که دارای اجتماع‌اند، مردمیکه به مشاغل و حرفۀ خود اعتقاد دارند، او کار کردن آنها را، به خود زحمت دادن و کوشش کردن‌شان را با دقت مشاهده می‌کند، و می‌بیند که چگونه همه جا بر بالای تمام ایمان‌های خوب آنها و تمام کوشش‌هایشان ابرهای جنگ، انقلاب و سقوط بعدی آهسته و نامرئی به خود وسعت می‌دهند و این ابرها تنها برای آدم‌های تنبل و بی‌کار، کافران و ناامیدان _ و برای سالخوردگانی که به جای خوش‌بینی گم شده، علاقه‌های کوچک و لطیف خود را جانشین حقایق تلخ ساخته‌اند قابل رویت است. ما سالخوردگان می‌بینیم که چگونه با به نوسان آمدن پرچم خوشبینان جهان هر روز کامل‌تر می‌گردد، که چگونه هر ملتی خود را همواره الهی‌تر، همواره بی‌نقص‌تر، همواره مجازتر برای خشونت و حمله‌ای مسرت‌بخش احساس می‌کند، که چگونه مدها و ستاره‌های جدید در هنر، در ورزش و در دانش پیدا می‌گردند، نام‌ها می‌درخشند، بالاترین‌ها از روزنامه‌ها می‌چکند، و چگونه همه چیز از زندگی گداخته است، از حرارت‌ها، از شور و شوق، از ارادۀ قوی به زندگی و سرمست از خواست نمُردن. ازلی و نیرومند است نمایش زندگی، البته بدون محتوا، اما جنبشی جاودانه و مقاومتی‌ست ابدی در برابر مرگ.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر