در پختگی انسان جوانتر می شود.(38)

البته پس از فائق گشتن بر این شوکِ کوچک دیگر ارتقاء یافتن فرد جوان‌تر را نوعی از گستاخی یا ادعا به حساب نمی‌آورم، بلکه با فردِ پیر گشته چیزی مانند همدردی احساس می‌کنم، به این معنی که: چون واقعیت‌ها تغییرناپذیر بودن خود را آشکار ساخته‌اند، لجاجتِ دوران پیریِ من فوری دوباره یک فاصله میان من و دوست جوان‌تر برقرار می‌سازد. زیرا من با تکبری پیرانه چنین تصور می‌کنم که برای او این ملازمت‌های سنین کهولت، جشن‌های سالانه و بزرگداشت ها و همچنین شکایت‌ها هنوز نور خفیفی از تازگی و اهمیتِ اولین تجربه را دارا می‌باشند، آری، بانیِ جشنِ هفتاد سالگی دوباره چیزی حس می‌کند که تا اندازه‌ای شبیه به مراسمِ پذیرش آئین مسیحیِ روزگارِ جوانی یا دیپلمه گشتنِ وی می‌باشد؛ او به یک مرحله بالاتر دست یافته و به فضائی نو داخل گشته؛ و به همراه احساسِ قطع امید همچنین بوی خوشایندی از تشریفات آمیخته می‌گردد، احتمالاً جشنی با گوشت گوزن و آهو، شراب و شامپاین در کار است، و فردِ مقام یافته در حلقۀ سالخوردگان با خوشحالی تمام این چیزها را هنوز کمی جدی می‌انگارد، او با هیجان به سخنان نماینده مجلسِ فدرال یا رئیس‌جمهور گوش می‌سپارد، با اندوه به بی‌خطر بودن و شادمانی جشن‌های گذشته می‌نگرد و بنابراین طوریکه من استنباط کرده‌ام او در مقایسه با ما سالخوردگان ِ پیرتر یک تازه کار و جوانی بیش نیست. زیرا ما سالخوردگان ِ پیرتر تصور می‌کنیم که برخلاف این خودپسندی‌ها و در کنار همسایگی سردِ مرگ بودن، زندگی‌ای خردمندانه که با وقاری همراه با خودداریست را طلب می‌کند، و فقط به ندرت در لحظات شفافِ مخصوصی متوجه می‌گردیم که یک سالخوردگی کامل چه کم با پیری، و دانش ما چه کم با خیال باطل و خودپسندی تفاوت دارد، که ما سفیهانه به کسانی اعتماد می‌کنیم که هنوز مانند ما بر آن بلندیِ رفیع که ما ایستاده‌ایم نایستاده‌اند. و در این لحظۀ شفاف همچنین ما دوباره می‌دانیم که چگونه زمانی در کودکی یا نوجوانی و یا جوانی در باره سالخوردگان و سالخوردگانِ پیرتر فکر می‌کردیم و می‌خندیدیم، و اینکه این خنده ابداً آنطور که بعد از دهه‌ها می‌خواهد به نظر ما برسد بی‌خبر و احمقانه نبوده است. آری، و اینکه در پایان فقط آن خردِ پیری که در دوباره _کودک_ شدن موجود است دوام خواهد داشت.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر