در پختگی انسان جوانتر می شود.(39)


اکثراً در حلقهُ دوستانِ تقریباً جوانتر خود با این دست از بازیهای فکر در برابر خبرِ شصت سالگی، هفتاد سالگی یا هفتاد و پنج سالگیِ روز تولدشان واکنش نشان میدهم. این بازیهای فکر تلاشیست که من با تشویشی شوخ برای ممانعت از اینکه با هر گوشزدی به سرعت انقضایِ مدت و باطل شدن زندگیمان بر ما سالخوردگان مسلط گردند. به تضادهای این زندگی که وجوه غمانگیزش غالباً و راحت توسط افراد مضحک نادیده گرفته میشود این هم تعلق دارد که ما هنرمندان با نیمهای از روحمان در آنی به شدت عاشق میگردیم و هیچ چیز مانند <لحظه>، مانند کوتاهیِ عمر و تغییرِ سریع ژستهای زندگی اینچنین مفتونمان نمیسازد، و در نیمهُ دیگر روح این اشتیاق عمیق به استمرار، به مبحث اجسام ایستا، به ناگزیر بودن تحمل و تسلی دادن تا ابدیت قرار دارد، اشتیاقی که ما را همیشه مجبور میسازد تا برای کارهای محال دوباره تقلا کنیم: معنوی و جاودانه ساختن آنچه نابود شدنیست، متبلور کردن مایعات و اجسام بی ثبات، محکم نگاه داشتن <لحظه>. کسبِ آنچه خردمند در چشمپوشیِ خردمندانه برای هر عملی برایش کوشش میکند: فسخ کردن زمان، که ما هنرمندان معکوس آنرا انجام میدهیم: بوسیله شدیدترین فعالیت در خدمتِ محکم نگهداشتن و جاودانه ساختن.
(از نامه‌ای به ارنست مورگن‌تالر در سال ۱۹۵۷)
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر