پروانه.(7)


درخت خوب چریش.
برخی پوسته تنه درخت را می‌‏کنند و آن را می‌‏پزند.
برخی برگ‏‌هایش را می‏‌چینند و بعد از خُرد کردن آن را در روغن سرخ می‌‏کنند.
برای از بین بردن کرم روده و معده و مقابله با خارش از آن استفاده می‏‌کنند.
یک داروی مؤثر برای مقابله با بیماری‏‌های پوستی است. بعضی‏‌ها برگ‌‏های جوان آن را خام می‏‌خورند ... و یا همراه بادمجان آن را سرخ می‏‌کنند.
به سلامتی کبد فوق‏‌العاده کمک می‏‌کند.
خیلی از مردم شاخه‏‌های جوان آن را می‏‌شکنند و می‏‌جوند ... این کار دندان‏‌ها را سالم نگاه می‌دارد.
دکتر گیاهی با بلندترین صدا آن را می‏‌ستاید.
اگر این درخت کنار خانه‌‏ای بروید اساتید خوشحال می‏‌شوند و می‏‌گویند:
"هوای لمس گشته به وسیله درخت چریش حال را خوش می‏‌سازد، بگذارید این درخت رشد کند، آنرا قطع نکنید."
اگر هم کسی آنرا قطع نکند، ولی کسی هم نیست که به آن رسیدگی کند. پیرامونش پر از آشعال می‏‌گردد. برخی نرده‌‏ای دور آن می‏‌کشند _ اما آن هم توسط تخلیه زباله خراب می‌‏شود.
روزی ناگهان انسان متفاوتی ظاهر می‏‌گردد.
حیرت‌‏زده درخت چریش را تماشا می‏‌کند. پوست‌ه‏ای درخت را نمی‏‌کند، برگ‏‌ها را پاره نمی‏‌کند، شاخه‏‌ها را نمی‏‌شکند، او فقط با تحسین درخت را تماشا می‌‏کند.
او می‌‏گوید: "وه، چه برگ‏‌های زیبائی این درخت دارد ... چه منظره‌‏ای! پر از شکوفه _ چه عظمتی ... انگار فوجی ستاره در دریائی سبز رنگ ریخته شده‌‏اند _ باشکوه!"
او چند لحظه درخت را تماشا می‌‏کند و بعد می‌‏رود.
او دکتر گیاهی نبود، او یک شاعر بود.
درخت چریش آرزو داشت همراه شاعر برود، اما او نمی‏‌توانست این کار را بکند. ریشه‏‌هایش عمیقاً در خاک فرو رفته بودند. بنابراین درخت چریش در کنار خانه میان انبوهی از آشغال می‏‌ماند.
سرنوشت زن زیبا و دلسوزی که با جدیت کارهای آن خانه را اداره می‏‌کند هم کاملاً همانند سرنوشت درخت چریش است.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر