درخت خوب چریش.
برخی پوسته تنه درخت را میکنند و آن را میپزند.
برخی برگهایش را میچینند و بعد از خُرد کردن آن را در روغن
سرخ میکنند.
برای از بین بردن کرم روده و معده و مقابله با خارش از آن
استفاده میکنند.
یک داروی مؤثر برای مقابله با بیماریهای پوستی است. بعضیها
برگهای جوان آن را خام میخورند ... و یا همراه بادمجان آن را سرخ میکنند.
به سلامتی کبد فوقالعاده کمک میکند.
خیلی از مردم شاخههای جوان آن را میشکنند و میجوند
... این کار دندانها را سالم نگاه میدارد.
دکتر گیاهی با بلندترین صدا آن را میستاید.
اگر این درخت کنار خانهای بروید اساتید خوشحال میشوند و
میگویند:
"هوای لمس گشته به وسیله درخت چریش حال را خوش میسازد،
بگذارید این درخت رشد کند، آنرا قطع نکنید."
اگر هم کسی آنرا قطع نکند، ولی کسی هم نیست که به آن رسیدگی
کند. پیرامونش پر از آشعال میگردد. برخی نردهای دور آن میکشند _ اما آن هم توسط
تخلیه زباله خراب میشود.
روزی ناگهان انسان متفاوتی ظاهر میگردد.
حیرتزده درخت چریش را تماشا میکند. پوستهای درخت را نمیکند،
برگها را پاره نمیکند، شاخهها را نمیشکند، او فقط با تحسین درخت را تماشا میکند.
او میگوید: "وه، چه برگهای زیبائی این درخت دارد
... چه منظرهای! پر از شکوفه _ چه عظمتی ... انگار فوجی ستاره در دریائی سبز رنگ ریخته
شدهاند _ باشکوه!"
او چند لحظه درخت را تماشا میکند و بعد میرود.
او دکتر گیاهی نبود، او یک شاعر بود.
درخت چریش آرزو داشت همراه شاعر برود، اما او نمیتوانست
این کار را بکند. ریشههایش عمیقاً در خاک فرو رفته بودند. بنابراین درخت چریش در کنار
خانه میان انبوهی از آشغال میماند.
سرنوشت زن زیبا و دلسوزی که با جدیت کارهای آن خانه را اداره
میکند هم کاملاً همانند سرنوشت درخت چریش است.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر