
خیاط.
آنقدر کار برای انجام دادن وجود داشت که نمیتوانستم نفس
تازه کنم.
تلق تلق کردن ماشینهای خیاطی برای خود من هم طاقتفرساست،
اما من چاره دیگری ندارم: تا فردا صبح زود باید دویست و پنجاه پرچم دوخته شود. ولی
البته در زیر صدای تلق تلق ماشینهای خیاطی صدای خوشِ سکههای نقرهای مخفی است _ و
این تنها تسلیست. نیرمل داخل
میشود. پسر جوان را ما میشناسیم. او در کالج این محل تحصیل میکند. او لباسهایش
را پیش من سفارش میدهد.
نیرمل میگوید:
"شیشیدرا، ما خیلی فوری برای اتحادیه محصلین پنجاه عدد پرچم سه رنگ لازم داریم!"
"دوست عزیز، امروز اصلاً وقت ندارم، بده جای دیگه برات
بدوزند."
هیچ کس وقت نداره، من پیش همه خیاطها بودم."
"همه پرچم میدوزند؟"
"همه!"
آنچه او میگوید، درست است. همه خیاطهای شهر مشغول این کار
هستند.
"من هم وقت ندارم، دوست عزیز. چهار خیاط را مأمور کردهام،
با این وجود هنوز هم معلوم نیست که بتونم پرچمها را تا فردا صبح زود تمام کنم."
"من اما باید پرچمها را حتماً تهیه کنم. اگر شما بخواهید
من پول بیشتری میپردازم."
"از دوبرابر نباید کمتر باشه."
"موافقم."
نیرمل فوری با قیمت موافقت کرد.
تمام شب باید کار کرد، طور دیگر ممکن نیست. فردا قطار با
ماهاتما گاندی از میان ایستگاه قطار عبور خواهد کرد. تمام مردم این شهر با پرچمهائی
بر دوش برای خیر مقدمگوئی به او آنجا جمع خواهند گشت.
دو سال گذشته است. امروز باید دوباره بدون نفس تازه کردن
کار کنم. باز هم تلق تلقِ مدام ماشینهای خیاطی احساس تنفر را در من تحریک میکند. دوباره
مانند دو سال پیش باید تا فردا صبحِ زود دویست و پنجاه پرچم دوخته شده باشد.
"شیشیدرا، ما برای اتحادیه محصلین پنجاه پرچم لازم داریم."
من دوباره به او همان جواب دو سال قبل را میدهم:
"دوست عزیز، من اصلاً وقت ندارم، بده جای دیگه برات
بدوزند."
نیرمل هم همان حرف دو سال قبل را تکرار میکند: هیچ کس وقت
نداره، من همه جا بودم. شما باید برای ما این کار را بکنید. من حاضرم پول بیشتری بدم."
مانند دو سال قبل از موقعیت استفاده کرده و درخواست مزدی
دو برابر میکنم. شیشیدرا مانند آن زمان فوری با آن موافقت میکند.
وضعیت درست مانند دو سال قبل است: فردا قطار با ماهاتما گاندی
از ایستگاه قطار شهر ما عبور خواهد کرد. همه مردم شهر با پرچمهائی بر دوش در آنجا جمع
خواهند گشت. بجز یک تفاوت همه چیز با هم یکسان است: این بار پرچمها سه رنگ نیستند،
بلکه سیاهاند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر