کوشش برای یک بازسازی.(7)


افکار
من دارای همزادی نیستم. تمام این افکار کالای تولید شدۀ خودم می‏‌باشند. افکار، نه اعمال. البته ترس و شرایطی که در آن زندگی می‏‌کنم اجازه انجام عملی را به من نمی‌‏دهند.
در افکار همه چیز بدون حادثه‏ غیر منتظره‌‏ای بازی می‌‏شوند و استوار به پایان هدایت می‏‌گردند. آدم درجه حرارت و هیچ رایحه‏‌ای را احساس نمی‏‌کند، احشاء فشار نمی‌‏آورند و گلو خشک نمی‌‏شود. من به فکر کردن علاقه دارم. من یک متفکر پُرشوری هستم. من آنقدر به فکر کردن علاقه‌مندم که ساعت شماطه‌‏دار خود را برای بیدار شدن روی ساعت سه یا چهار تنظیم می‌‏کنم و با به صدا آمدن زنگ شروع به فکر کردن می‏‌کنم. من تا صبح فکر می‏‌کنم. بعد برخاستن شروع می‏‌شود، نوشتن و کارهای روزمره. و تمام‌شان به خطا می‏‌روند، ادا و اطوارند‏‏ و جعلی.
ادامه
قبل از رسیدن به صندلی‌‏ای که رویش نشسته و مشغول نوشتنم، قبل از رسیدن به امروز، به این بعد از ظهری که من در آن خبرهای مربوط به موقعیت برلین را شنیدم، می‌‏بایست دوباره به حرف‌‏های پوچِ خودم بازگردم، به خانه‌‏ای که در سپتامبر سال 1939 در آتش سوخت. دیروز آغاز به آفرینش خویش و مدرسه کردم. اما فراموش کرده بودم که مدارس متعددی وجود داشتند. شروع کردن با دست‏‌های خالی خیلی سخت است. و من اجازه ندارم در این کار هیچ واژه و نگاهی را از قلم بیندازم. دشمنانم را هم باید خلق کنم. باید با مراقبت به آنها لباس بپوشانم و صحنه‏‌ها را یک بار دیگر تکرار کنم.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر