,Pssst. Star-Dirigent Daniel Barenboim mag es nicht so gern
.wenn Zuhörer im Konzert husten
من خیلی محترمانه اما قاطع شروع
به رد کردن دعوتهای برترام کردم و فکر کنم که دلیلش قابل درک باشد. گهگاهی فقط
بخاطر حفظ فرهنگ دوباره با او همراه میشوم: وقتیکه اطمینان دارم که در ارکستر
سازهای بادی برنجی دست بالا را دارند یا دسته کُر مردان آوازهائی مانند "غرش
رعدآسا" یا "سقوط بهمن" را ماهرانه اجرا میکنند؛ آثار هنریای که
در آنها کمیتِ خیلی بلند ضمانت شده است. اما تصادفاً این نوع از موزیک برایم
جذابیت کمتری دارد.
کاملاً بیهوده است هنگامیکه
دکترها کوشش میکنند به من ثابت کنند که این فقط به اعصاب مربوط است، که من باید بر
خود مسلط شوم. من میدانم که این مریوط به اعصاب است اما پی و عصبهایم درست وقتی
از کار میافتند که من در کنار برترام مینشینم. و صحبت از بر خود مسلط گشتن هم
کاریست غیر ضروری. ساده بگویم این کار از من برنمیآید. احتمالاً در گهواره در
گوشم خوانده شده است که من فردی تسلطگر نخواهم گردید.
حالا غمگین به نمونههای تبلیغاتی
برگزارکنندگان کنسرت نگاه میکنم. نمیتوانم پیشنهاد دوستانه آنها را قبول کنم، زیرا
میدانم که برترام هم در آنجا خواهد بود و من به محض شنیدن اولین صدای صاف کردن
سینهاش خودداری از کف خواهم داد.
_ پایان _
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر