<گوشت قربانی> را در آذر 1388 در بلاگفا نوشته بودم.
آیا خدا به همه چیز آگاه است؟ اگر پاسخ مثبت استْ پس چرا گفته میشود که میخواسته ابراهیم را امتحان کند؟ آیا در زمانۀ ابراهیم مردم آدمخوار بودند؟ اگر پاسخ منفیستْ پس با گوشت قربانیِ انسانها چه میکردند؟
دو سه روز پیش با پسرانم برای غذا خوردن به راه افتادیم. قرار بر این بود که غذای چینی بخوریم. در بین راه نمیدانم به چه سبب ناخواسته گفتم: "چلوکباب هم بد نیست، به شرطی که از گوشتِ قربانی باشد!"
از مرد عربِ پشتِ دخل پرسیدم: "حاجی آقا، گوشت قربانی هم دارید؟"
آیا خدا به همه چیز آگاه است؟ اگر پاسخ مثبت استْ پس چرا گفته میشود که میخواسته ابراهیم را امتحان کند؟ آیا در زمانۀ ابراهیم مردم آدمخوار بودند؟ اگر پاسخ منفیستْ پس با گوشت قربانیِ انسانها چه میکردند؟
دو سه روز پیش با پسرانم برای غذا خوردن به راه افتادیم. قرار بر این بود که غذای چینی بخوریم. در بین راه نمیدانم به چه سبب ناخواسته گفتم: "چلوکباب هم بد نیست، به شرطی که از گوشتِ قربانی باشد!"
از مرد عربِ پشتِ دخل پرسیدم: "حاجی آقا، گوشت قربانی هم دارید؟"
مرد سرش را مانند میوهفروشانی
که میوههای خوب را برای مشتریانِ مخصوصشان کنار میگذارند نزدیک سرم میکند و
آهسته میگوید: "اَخی، خودم شبِ عیدِ قربون تو همین آشپزخونه (با انگشت شست
آشپزخانۀ پشت سرش را نشان میدهد) یک گوسفند پروار سر بریدم. هنوز مقداری از گوشتش
باقی مونده، هر سه پُرس از اون گوشت باشه یا فقط پُرس شما؟"
من از این خبر خوشحال میشوم و میگویم:
"هر سه پُرس، و لطفاً بگید دو آتشه کباب کنند!"
مرد انگشتان دست راست را روی یکی
از چشمهایش میگذارد و میگوید: "به روی چشم، دیگر امری نیست؟"
من بعد از لحظهای فکر کردن میگویم:
"سه تا کوکاکولا."
مرد با انگشتِ اشاره چند بار بر
روی شاسیهای ماشینحسابش میکوبد، بعد سرش را بالا میآورد و میگوید:
"اَخی، با سه تا کوکاکولا جمعاً میشه 60 یورو."
من ابروی راستم را به علامت تعجب
بالا میبرم و میگویم: "حاجی اشتباه حساب نکردید؟ قیمتهای بالای سرتون چیز
دیگری میگویند!"
مرد دوباره سرش را مانند زرافه
جلو میآورد و آهسته میگوید: "حبیبی، من گفتم که این گوسفند رو خودم این پشت
تو آشپزخونه سر بریدم. هم صد در صد اسلامی ذبح شده و هم اینکه گوسفند از اول برای
این کار تربیت شده بود!"
من در حال دادن پول میپرسم:
"حاجی! شما قبلاً تو ایران میوهفروش نبودید؟"
مرد قهقه میخندد و میگوید:
"من ایران بودم، ولی نه برای کار کردن، بلکه برای تفریح و چلوکباب
خوردن!"
بعد از دو سه قاشق غذا خوردن ناگهان به یاد کلیپی میافتم که بطور اتفاقی در یوتوب دیده بودم. این کلیپِ کوتاهْ یک مرد با همسر و دخترش را نشان میداد که از زمین و زمان شاکی بود. پدر خانواده برای اینکه اوجِ نامهربانیِ زمانه و ناخرسندی خود را به تصویر بکشد میگفت: "تو قرآن آمده که هرکس دو هفته گوشت نخورد مسلمان نیست. آخه این چه مسلمانی است که شش ماه میگذرد و من و خانوادهام هنوز یک بار هم گوشت نخوردهایم؟" با این حرف بغضش میترکد و بغض زن و دخترش که در کنار هم با فاصله از مرد نشسته بودند هم همینطور.
بعد از دو سه قاشق غذا خوردن ناگهان به یاد کلیپی میافتم که بطور اتفاقی در یوتوب دیده بودم. این کلیپِ کوتاهْ یک مرد با همسر و دخترش را نشان میداد که از زمین و زمان شاکی بود. پدر خانواده برای اینکه اوجِ نامهربانیِ زمانه و ناخرسندی خود را به تصویر بکشد میگفت: "تو قرآن آمده که هرکس دو هفته گوشت نخورد مسلمان نیست. آخه این چه مسلمانی است که شش ماه میگذرد و من و خانوادهام هنوز یک بار هم گوشت نخوردهایم؟" با این حرف بغضش میترکد و بغض زن و دخترش که در کنار هم با فاصله از مرد نشسته بودند هم همینطور.
اما بعد نمیدانم چرا بلافاصله
فکرِ داستان انرژی اتمی مانند سرعت برق جای کلیپ را در ذهنم میگیرد و تصویرِ
کویری داغ که شترها با باری از یونجه از میانش در حال عبور بودند در جلوی چشمم
ظاهر میگردد.
من در حال نگاه کردن به ریحان و
تربچههای داخل ظرفِ سبزی به این فکر میافتم که مردم تا همین پنجاه/شصت سال قبل
بخاطر غروری که داشتند با سیلی صورتشان را سرخ نگاه میداشتند تا همسایهها به فقرشان
پی نبرند، آنها با نان و آب گرسنگی و تشنگی خود را رفع میکردند و گاهی هم
چنین اتفاق میافتاد که یک بار در سال گوشت بخوردند؛ آن هم فقط گوشت قربانی!
در این بین غذایم کاملاً سرد شده بود، پسرانم با تعجب به من نگاه میکردند و من با هر دو گوش خود صدای خدا را میشنیدم که میگفت:
"سپس زمین را به نیکی برشکافتهایم و در آن دانهها رویانیدهایم. نیز انگور و سبزیها و درخت زیتون و خرما و بوستانهای انبوه و میوه و علف برای برخورداری شما و چارپایانتان."
در این بین غذایم کاملاً سرد شده بود، پسرانم با تعجب به من نگاه میکردند و من با هر دو گوش خود صدای خدا را میشنیدم که میگفت:
"سپس زمین را به نیکی برشکافتهایم و در آن دانهها رویانیدهایم. نیز انگور و سبزیها و درخت زیتون و خرما و بوستانهای انبوه و میوه و علف برای برخورداری شما و چارپایانتان."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر