قضیه حرف پیشکی و تزئین جدید اتاقم.

<قضیه حرف پیشکی و تزئین جدید اتاقم> را در بهمن 1388 در بلاگفا نوشته بودم.

می‌گویند <حرف پیشکی مایه‌اش شیشکی‌ست> و درست می‌گویند، اما نه همیشه.
بعد از سیزده سال فکرِ تغییر دادن دکورِ اتاق به سرم افتاد! و منِ ساده دل هم این فکر را با کسانیکه گاهی به خانه‌ام می‌آیند در میان گذاشتم. همه بدون استثناء برایم قضیۀ <حرف پیشکی ...> را بازگو کردند!
بر من معلوم بود که حرف پیشکی همان اندیشه و ایده‌ای‌ست که در سر پرورش می‌یابد و بعد بر زبان جاری یا بر کاغذ ثبت می‌گردد، اما آنچه خود را بر من پنهان می‌داشت تمایلم به سرکوبِ واقعیت بود: من به هیچوجه مایل نبودم افرادی که گاهی به خانه‌ام می‌آیند بر این باور باشند که حرف‌هایم <پیشکی>اند و بدونِ پشتوانۀ اندیشه‌های <پسکی> بیان می‌گردند، و معتقد به این باشند که حرف‌هایم به علت نداشتن جامۀ عمل مانند کودکانی یتیم لخت و عور می‌چرخند.
بگذریم از اینکه بخاطر این موضوع بین من و تعدادی از آنها جر و بحث هم در گرفت و از همان اندک افرادی که گاهی به خانه‌ام می‌آمدند چند نفری دیگر پیدایشان نشد، اما همان تعداد معدودی که هنوز به خانه‌ام می‌آمدند و اتاق را همان اتاقی می‌یافتند که همیشه بود، به هنگام خداحافظی با لبخندی که گاهی تمسخرآمیز به چشم می‌آمد می‌گفتند: "حرف پیشکی مایه‌اش شیشکی‌ست" و برای نشان دادن ارادۀ خود بجای استفاده از آسانسور از پله‌ها پائین می‌رفتند و من صدای لبخندِ جان خراش و تمسخرآمیزشان را در راهروی ساختمان احساس می‌کردم.
می‌دانم که دو سال اندیشیدن به یک ایده زمان کوتاهی نیست، اما عاقبت امروز که پانزدهمین سالِ اقامتم در این خانه است موفق شدم آن فرصت طلائی را به چنگ آورده و ایده‌ام را پیاده کنم.
پانزده سال از زمانیکه میزِ درازِ بیقوارۀ جلویِ کاناپه‌ام را که در اصل روزگاری برای خود کمدی بود و من آن را به پهلو خواباندم و از آن پس به جای کمد میز خطابش کردم می‌گذرد.
چند شب پیش در حال قدم‌زدن در پارک بر روی برف‌های یخ بسته لیز خوردم، از پشت به زمین افتادم و به ستون فقرات و دنده‌هایم ضربۀ سختی وارد گشت. اما دیروز سلامتیِ جسمانی دوباره به سراغم آمد و من برای سپاس بخاطر زنده ماندن دست بکار گشتم و میزِ بدقواره را سر به نیست کردم و میز نقلی و خوش هیکلِ تلویزیون را جانشینش ساختم.
حالا تلویزیون بر روی زمین قرار دارد و من بعد از چند بار نگاهِ دقیق به میزِ نقلیِ و خوشگلِ جلویِ کاناپه‌ام زمزمه‌کنان بخود می‌گویم: "این کجا و آن کجا!"
کاش لااقل آنهائیکه گاهی پیشم می‌آمدند باز هم بیایند و ببیند که حرف پیشکی نمی‌تواند همیشه مایه‌اش شیشکی باشد و گاهی هم می‌تواند دلیلی شود بر سرعت بخشیدن به عملی ساختن آن حرف!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر