مزاح کریستالیست که فقط در دردی عمیق و دائمی رشد میکند. مردم سالم وقتی هر از گاهی اخباری از این دست میخوانند: که کمدین بسیار محبوب و موفقی
ناباورانه خود را در اثر دچار به مالیخولیای آنی غرق ساخته است، بر روی پاهای خود میکوبند، قاه قاه میخندند و سپس متعجب گشته و کمی میرنجند.
(از "سفر نورنبرگ" 1925)
***
مناسبتهای متعددی برای مأیوس گشتن از انسانیت وجود دارند. اما چون
ناامیدی روندی غیرمنطقیست، بنابراین باید تحمل کرده و به کرات با عقل، صبر و همچنین
با طناب دارِ مزاح بیازمائیم.
(از نامهای به گرهارد کیرشهوف در آگوست سال 1949)
***
تمام موضوعات و تیترهای طنزنویسان _مهم نیست مایل به نوشتن چه چیزی باشند_ بهانهای بیش نیستند، در حقیقت همۀ آنها همیشه فقط یک موضوع دارند:
غم و اندوه زندگی خراب انسان و تعجب از اینکه با این وصف این زندگی پُر از بدبختی چنین
زیبا و ارزشمند میتواند باشد.
(از سفر نورنبرگ 1925)
***
زندگی عاشق قرار داده شدن حوادث خندهدار در کنار وقایع عمیق و جدیست.
(از برگ آلبومی بی تاریخ)
***
تمام طنزهای سطح بالا با خود را جدی به حساب نیاوردن آغاز میگردند.
(از گرگ بیابان 1925-1927)
***
[به منتقدانم]
من نه کاتولیکم و نه بودیست،
نه یهودی و نه مسلمان. من یک شاعرم،
یک نقاش و همچنین یک باغبان، مختصر اینکه: یک مزرعه ساده-، جنگل- و قادر مطلق چَمنستانم.
(1959)
***
شادی نه اتلاف وقت است، نه از خود راضی بودن. شادی بالاترین دانش است و عشق،
بله گفتن به تمام واقعیتهاست و بیداری بر لبه تمام اعماقها و پرتگاها.
(از Glasperlenspiel 1931-1942)
***
شادی فضیلت مقدسین و شوالیهها و راز زیبائی و ماده واقعی هر هنریست.
شاعری که شکوه و ترس زندگی را در گامهای رقصان اشعارش میستاید و نوازندهای که آن را مینوازد آورنده نورند، افزایشدهنده
شادی و روشنائی بر روی زمیناند، اگر هم که ابتدا ما را به گریه و تنشهای دردناک اندازند.
(از Glasperlenspiel (1931-194
ــ پایان ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر