هانس کریستین آندرسن.(14)

سوپِ پوست سوسیس.(4)
آنچه که دومین موش کوچک تعریف کرد.
موش دوم میگوید: "من در کتابخانه قصر متولد شدم. من و تعداد زیاد دیگری از افراد خانوادهام هرگز این شانس را نداشتیم به یک اتاق غذاخوری برویم چه برسد به انبار آذوغه. من برای اولین بار بعد از سفر و آمدن به این محل نزد شما توانستم یک آشپزخانه را ببینم. ما واقعاً در کتابخانه گرسنگی میکشیدیم، اما در عوض برخی از دانشها را از آن خود ساختیم. در آنجا خبر جایزه سلطنتی برای تهیه یک سوپ از پوست سوسیس به ما رسید. مادربزرگم پس از کمی اندیشیدن یک نسخه خطی را که البته قادر به خواندنش نبود اما روزگاری آن را برایش خوانده بودند میآورد. در آن نوشته شده بود: وقتی کسی شاعر باشد میتواند حتی از پوست سوسیس هم سوپ بپزد. مادر بزرگ از من پرسید که آیا من یک شاعر هستم. من از شاعری چیزی نمیدانستم، و او به من گفت که باید سعی کنم یک شاعر بشوم. من برای دانستن اینکه چه چیزهائی برای شاعر شدن لازم است شروع به تحقیق کردم، زیرا که شاعری هم مانند پختن سوپ کار مشکلی به نظرم میآمد. اما مادربزرگ پیرم خیلی میدانست؛ او گفت که سه چیز برای این کار ضروری است: هوش، تخیل و احساس! اگر من در به دست آوردن آنها موفق میشدم یک شاعر میگشتم و میتوانستم بعداً در پختن سوپ از پوست سوسیس هم مؤفق گردم. و به این خاطر برای شاعر شدن به سمت غرب و دوردستها به سفر پرداختم.
من میدانستم که هوش برای هر کاری از مهمترینهاست و آن دو بخش دیگر از چنین اهمیتی برخوردار نیستند. به این ترتیب من نخست به جستجوی عقل پرداختم. اما، محل زندگی عقل کجا میتوانست باشد؟ "برو نزد مورچه و خردمند گرد!" را زمانی شاه بزرگ یهودیان گفته بوده است. و من آرام و قرار نگرفتم تا اینکه بالاخره یک تپۀ مورچه پیدا کردم. آنجا برای خردمند گشتن به کمین نشستم.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر