خواهه.

<شروع بهار بر تو مبارک> را در اسفند سال 1387 و <خواهه> را در آبان سال 1388 در بلاگفا نوشته بودم.

خیلی مایلم تلفن زنگ بزنه و من قبل از زنگِ دوم گوشی را با عجله بردارم و بگم: "سلام، بفرمائید." و از آن سر سیم صدائی که امید می‌بخشد و آدم را به ادامه دادن زندگی تشویق می‌کند بگوید: "سلام از ماست. ساعتِ چند مایلید کار شروع شود؟"
و من با لحنی که تعجب از آن می‌بارد بپرسم: "می‌بخشید، منظور شما را خوب متوجه نشدم، چه کاری قراره در چه ساعتی شروع شود!؟"
و صدا مهربان و آرامبخش بگوید: "آه می‌بخشید، من فکر کردم توسط شخصی که پیشتان خواهد آمد در جریان قرار گرفته‌اید."
و من متعجب بپرسم: "چی! ... قراره کسی بیاد پیش من!؟"
و صدا هم متعجبانه اما همچنان مهربان بگوید: "مگه مایل نبودید به شما تلفن زده شود و خبر آمدن کسی را به اطلاعتان برسانند؟"
و من کنجکاوانه بپرسم: "می‌بخشید، اما شما این موضوع را از کجا می‌دانید؟ من که هنوز در بارۀ آن با کسی صحبت نکرده‌ام!؟"
و صدا خندان بگوید: "ناراحت نباشید، مؤسسه ما و تک تکِ کارمندانش سال‌هاست که مورد اطمینانِ صد در صدِ مشتریان خود می‌باشد و اسرار مشتریانِ ما هرگز به خارج درز نمی‌کند."
و من خوشحال بپرسم: "گفتید ساعت چند می‌آید؟"
و صدا بگوید: "ساعت سه بعد از ظهر خوب است؟"
و من بگویم: "خیلی خوب است." و بدون خجالت ادامه دهم: "می‌بخشید، ممکنه همکارتون دامن کوتاه بپوشن؟"
و صدا قهقهه‌ای بزند و بگوید: "هرچه شما بخواهید. ما هر آنچه در توان داریم برای مشتریان خود انجام می‌دهیم."

یادم نرود به کسی که برای سر و سامان دادن به خانه پیشم می‌آید بگویم که هنگام جارو کردنِ اتاقْ مواظبِ آشیانه‌های دوستانِ تاربافم باشد."
***
شروع بهار بر تو مبارک
دلم می‌خواست عید که می‌شه  
ماهی‌هایِ تنگ آبْ خوابِ دریا ببینند
دلم می‌خواست توی دلم گل بکارن
گل بنفشه بکارن
دلم می‌خواست پیشم باشی
از این بگی
از اون بگی
دلم می‌خواست نگات کنم
توی چشات پَر بزنم
شنا کنم
دلم می‌خواست عید که می‌شه
مادرم از خواب پامی‌شد
بنفشه‌ها بال می‌زدند
شاپرک‌ها فریاد می‌زدند عید اومده
پونه و ریحون اومده
از خواب پاشید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر