راستی نام او چه بود؟

زمان آن فرا رسیده است که ما توجه خود را به صحنه سیاسی جهان معطوف سازیم، دقیقتر بگویم: به یک سیاستمدار آمریکائی که جهان را با مشکلات کاملاً جدیدی مواجه گردانده، البته اگر بخواهیم که کودک را به نام بخوانیم، و این در حالیست که مدتها از بالغ شدن این کودک میگذرد.

این احساس که به آلزایمر ــ با بیانی کمتر دردآور و خودمانی به "مشنگی" ــ دچار شدهام مرتب در من شدیدتر میشود. مختصر اینکه: من از ضعف حافظه در رنجم. وگرنه چطور باید این را توضیح داد که هرچه به خود زحمت میدهم نمیتوانم نام مشاور امنیتی پرزیدنت کارتر را به یاد آورم؟ صد بار نام او را در روزنامه خواندهام، صد بار این نام را در رادیو و تلویزیون شنیدهام ــ اما وقتی میخواهم آن را به زبان آورم، نمیتوانم چیزی بیشتر از آشفته بازار غیر قابل فهمی از حروف بیصدای محصول لهستان از دهان خارج کنم. در بهترین حالت به یاد میآورم که این آشفته بازار با حرف R>> شروع میشود و تقریباً مانند برژنف Breschnew به گوش میرسد، البته با یک <S> در وسط. من حتی نام و نام خانوادگی فرد مورد نظر را نمیتوانم از هم تشخیص دهم.
خیلی مأیوس کننده است. انگار که اوضاع سیاسی حال حاضر به قدر کافی مغشوش نمیباشد.
بیائید سیتماتیک پیش برویم. من یک ورق کاغذ برمیدارم و اسامی را بر آن مینویسم، آهسته و خوانا، از <<Z تا <Z>: سبیگنیف Zbygniew برسسینسکی Brzezinski. باید نامش این باشد، مگر نه؟ دلیل اینکه چرا او چنین نامیده میشود را من نمیدانم. شاید لهستانیها به این وسیله از جهان غرب که آنها را در حوزه نفوذ روسیه رها ساخت انتقام میگیرند. و این یک انتقام اساسیست. آنها حتی یک هجا هم به ما اعطاء نمیکنند که آدم بتواند با تکنیکهای یادیارها آن را حفظ کند.
اینکه نام مورد نظر با <بیگ Big> شروع میشود کمک چندانی به ما نمیکند. بیگ در زبان انگلیسی چیزی شبیه به <بزرگ>  یا <چاق> است و طبق دانشنامه فرهنگ لغات <حامله> یا <باردار> معنا میدهد، و یک مشاور امنیتی حامله به چه درد ما میخورد. به همان اندازه که <نف>ی که در آخرش میآید به دردمان نمیخورد. آدم را به یاد <کییف Kiew> میاندازد، اینطور نیست. یک شهر روسی. اما وقتی من بعنوان کمک ذهنی به یک <شهر روسی> توجه کنم، حتماً ولادیوستوک Wladiwostok به یادم خواهد افتاد. و بعد باید چه کرد؟ بعد هیچ کاری نمیتوان کرد.
من به این عادت کردهام که بخاطر این بزنیف Bzeniew، یا هرچه که میخواهد نامیده شود، دیگر از بحثهای سیاسی خودداری کنم. به محض برده شدن نام کارتر، اتاق را ترک میکنم. تازگیها حتی خودم را آماده کرده بودم که از بلندیهای جولان به کنار بکشم، فقط به این خاطر که در هیچ مناظرهای با استدلالهای آقای Brb ... آقایZbz  ... همان فرد مورد نظر روبرو نشوم. اینکه گویندگان رادیو و تلویزیون چطور مؤفق میشوند نام و نام خانودگی دقیق او را تلفظ کنند برایم یک راز باقی مانده است. احتمالاً هر روز یک ربع ساعت تمرین میکنند: زبیگنییف Zbygniew زببینسکیZbebinski  ... نه، زبرینییفZbryniew  زبرینسکی Zebrinski  ... نه. نه!
دور از فهم است که یک قدرت جهانی مانند آمریکا امنیت خود را بدست مردی که چنین نامی دارد سپرده است. چه تصور وحشتناکیست وقتی یک شب راکتی حامل کلاهک اتمی با کنترل از راه دور به سمت واشینگتن به پرواز آید و سکرتر شخصی کارتر نفس نفس زنان به داخل اتاق خواب پرزیدنت هجوم ببرد: خطر ... هنوز نود ثانیه ... همین الساعه گزارشی از زبنین  Zbenin ... از برزنیب  Brznib..."
تلاش بعدی او برای ادای صحیح اسم در انفجار نابود میگردد.
اعتراف میکنم که: نامهای عجیب و غریب از زمانهای خیلی قدیم همیشه برایم بدشانسی به همراه آوردهاند. سه سال تمام نام سولژنیتسین Solschenizyn را تمرین کردم، و هنگامیکه عاقبت توانستم آن را بی نقص تلفظ کنم او از اخبار روز ناپدید گشت و مرا با ژیسکار دستن Giscard d'Estaing تنها گذاشت.
حالا دیگر بس است. من کنار میکشم. من قطع امید میکنم. همانطور که همه میدانند گناهان پدران سه تا چهار نسل به ارث برده میشوند. اما این کار من نیست که برای گناهان یکی از پدربزرگان پدری تقاص پس بدهم که نام نبیرهاش زیبرینسکی Zybrinski ... که برای نبیرهاش نامی غیر قابل تلفظ به ارث گذاشته است.
برای مدتی سعی کردم با مانورهای هوشمندانه این نام را دور بزنم. وقتی صحبت به عملکرد لابی یهودی در آمریکا میرسید، میگفتم: "همه چیز بستگی به کسینجر ِ کارتر دارد."
یا اینکه نظرم را با یک طنز میپوشاندم: "هوم. باید اول صبر کنیم و ببینیم لهستانی غضبناکمان در این باره چه میگوید.
این حیله چیز زیادی برایم به ارمغان نیاورد. در حلقه حاضرین همیشه یک آدم سادیستی پیدا میشد که میخواست دقیقاً بداند و میپرسید:
"چه کسی، لطفاً؟ منظورتان چه کسیست؟"
اخیراً ایده امیدوار کنندهای به سراغم آمد. من خودم را به سرماخوردگی مبتلا ساختم، و به محض رسیدن صحبت به آن نام با تظاهر به دچار شدن به حمله سرفه به اتاق کناری میرفتم تا در آنجا با کمک از دفتر یادداشتم تلفظ صحیح آن اسم را به خاطر بسپرم، برژینسکی Brzezinski را از حفظ میکنم، برژینسکی Brzezinski ... برژینسکی .Brzezinski در این اتاق تلفظ نام با مؤفقیت انجام میگشت، اما وقت برگشتن پیش بقیه آن نام یک دگردیسی را آغاز میکرد، و در بهترین حالت خود را به سبرینسکی Zebriski مبدل میساخت و دیگر قابل مصرف نبود. و مگر آدم چند بار در یک شب میتواند دچار حمله سرفه گردد؟
دیروز تیتر یک روزنامه مرا از عذاب کشیدن رها ساخت. با حروفی به ضخامت تیرهای ضخیم چاپ شده بود: "<B> در برابر مطبوعات آمریکائی گفت که کرملین کوتاه خواهد آمد!". راه حل این است. او از حالا به بعد در پیش من فقط B نام دارد و اگر کسی منظورم را نفهمد، باید آن را پای فقدان آموزش سیاسی خودش بنویسد.
شاید هم نامش Z باشد؟ من باید دوباره نگاهی به روزنامه بیندازم.
_ پایان _

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر