اطلاعاتی در زمینه موسیقی.

پس از آنکه انسان امروزی معتاد به رسانههای جمعی آنقدر روزنامه خواند که در برابر جوهر سیاه چاپ واکسینه گشت، به او تلویزیون را دادند. و پس از آنکه هنوز او به چشمانش با آنچه میدید اعتماد نمیکرد، موسیقی پسزمینه به آن افزوده گشت. فقط موسیقی پسزمینه هنوز قادر است هیجانهای عاطفی را در او بیدار سازد؛ فقط موسیقی پسزمینه ــ برای اینکه تصویری بیان کنیم ــ زمانیکه آنا کارنینا Anna Karenina اشگریزان یا استیو مککوئین Steve McQueen از زندان میگریزد میتواند سیمهای ساز احساسش را به صدا آورد.

اخیراً کارشناسان فیلم مستقر در هالیوود آگاهبخشترین آزمایش را سازمان دادند. آنها برای مخاطبانی که با دقت انتخاب شده بودند صحنهای از یک فیلم عاشقانه را نشان میدهند که در آن پادشاهی از اسکاتلند بلافاصله پس از نجات دختر فقیر و جذاب از سیلی که از کوه سرازیر شده بود آگاه میگردد او دختر خود اوست که مدتها پیش توسط کولیها ربوده و مفقود شده بوده است. تماشاچیان نشان میدهند که بی نهایت تحت تأثیر قرار گرفتهاند. لرزش 6،5 ریشتری منخزین آنها احساساتشان را نشان میداد.
همان صحنه را بار دیگر به تماشگران با پسزمینه موسیقیای از چایکوفسکی نمایش میدهند. نتیجه: گریه بلند تماشگران؛ دو نفر از آنها کتباً پیشنهاد ازدواج به شاهزاده خانم میدهند و یکی به اسکاتلند مهاجرت میکند. و تمام اینها فقط تحت تأثیر سه ویولن، دو فلوت و یک ویولنسل انجام پذیرفت. کارشناسان فوری محاسبه کردند که اگر موسیقی توسط یک ارکستر بزرگ نواخته میگشت میتوانست حداقل باعث سه خودکشی در میان تماشگران گردد.
شکسپیر معتقد بود که موسیقی غذای عشق است. منظور او البته موسیقی پسزمینه فیلم بود و این در رابطه با صحنه "آنچه شما بخواهید" خود را بطور روشن نمایان میسازد. و این خاصیت مقوی موسیقی در زمینههای دیگر هم خود را نشان میدهد. مردم از همان زمان فیلمهای صامت خدا بیامرز، از وقتیکه نماینده خوبها سواره بر اسب دشمن خبیثاش را تعقیب و نوازنده پیانو او را به ناچار همراه با <سواره نظام اندکی> در صحرای سوزان همراهی میکرد این را میدانستند (در سینماهای بهتر برای نمایش فیلم "ویلهلم تل Wilhelm Tell" از روسینی Rossini تماشاچیان را به یک پیش درآمد Ouvertüre دعوت میکردند). همچنین امروز، در حالیکه جای اسب در فیلمها توسط قدرت اسبهای درون کاپوت ماشین عوض شده اما باز این اصل اساساً تغییری نکرده است. تعقیبهای معمول در خیابانهای سانفرانسیسکو بدون موسیقی هیجانانگیز گروه کوچک جاز غیر قابل تصور و Leutnant Kojak خیلی خوب میداند که سر طاسش بدون نم نم بارش کلارینت بی فایده است. هیچ زیر دریائیای اجازه ندارد بدون نوای ترومپت زیر آب برود، هیچ نلسنی Nelson وقتی لیدی هامیلتون Lady Hamilton را ملاقات میکند از نوای گیتار صرفنظر نمیکند ...
با نگاهی دقیقتر، میشود متوجه شد که تمام اینها حتی قبل از اختراع سینما هم وجود داشتهاند. کلیسا، دورنگرانه مانند همیشه، بعنوان اولین نفر ارتباط متقابل میان موسیقی و احساسات جوشان بالاتری را کشف کرد ــ یا پس چرا ارگ به همراه یوهان سباستین باخ را برای اهداف آسمانی خود مصادره کرده است؟ ما اجازه داریم به سنت قدیمیای اشاره کنیم که با توجه به آنها سران اول مملکت ــ تاجدار یا فقط انتخاب گشته، انتخاب گشته یا فقط تاجدار ــ پایشان را ابتدا وقتی روی فرش قرمز میگذارند که مطمئن گشته باشند مارش استخواندار ارکستر نظامی شروع به نواختن کرده است.
با این حال موسیقی آنطور که گفته شد فقط غذای عشق نیست، بلکه این غذا است که از مزایای موسیقی سود میبرد. گارسونهای یک رستوران برجسته میتوانند تأیید کنند که وقتی در پسزمینه رستوران چارلی پیانیست بار <دست شما را میبوسم مادام> را مینوازد مشتری برای خود و خانم همراهش غذای گرانتری سفارش میدهد و توجه خیلی کمتری به صورت حساب میکند. گزارشات خوب و مشابهی نیز از صنایع شنیده میشود. در کارخانههائی که برای کارگرانش موسیقی پخش میکنند، اعتصاب نادرتر و کوتاهتر انجام میشود. با یک استثناء و آن هم در صنعت ساخت صفحات گرامافون.
افکاری از این دست وقتی من بنا به دعوت اداره مالیات به آنجا رفته بودم از سرم میگذشتند. اتاق کارمند مسؤل در طبقه چهارده وزارت مالیه قرار گرفته است و در حالیکه آدم با آسانسور به سمت مسؤل مربوطه بالا میرود، یک بلندگوی نامرئی ترانههای مؤثر صهیونیستیای که از بازگشتگان ما به اسرائیل و از کسب دوباره آزادی پس از هزاران سال میگویند و میخوانند را پخش میکند. که با آن باید میهنپرستی مالیات دهنده کوچکی مانند من در مسیر رفتن به سمت صندوق ملی بیدار گردد. از آنجا که برای الهامات خوب همیشه آمادهام، تصمیم میگیرم، من هم برای خود از این ایده استفاده کنم. وقتی دفعه دیگر مأمور مالیات بخواهد درآمدم از سال 1970 تا 1979 را مورد بررسی قرار دهد، من با نزاکت و محجوبانه ضبط صوتی را روی میز قرار میدهم و برایش تم اصلی دکتر ژیواگو را پخش میکنم، همان قطعه زیبا را که با تعداد زیادی از ساز بالالایکا Balalaika نواخته میشود. و اگر هنوز جرقهای از انسانیت در مأمور وجود داشته باشد نباید بتواند بیشتر از سال 1975 را بررسی کند.
واقعاً، چرا باید شهروندان را ــ که مرتب از آنها دعوت میشود ابتکارات خصوصی را شکوفا سازند ــ از استفاده موسیقی پسزمینه بازداشت؟ چیزی که برای سام گلدوینSam Goldwyn  درست بود، برای من ارزان تمام میشود، بخصوص از زمانیکه این ضبط صوتهای کوچک ارزانقیمتی را که میتوان راحت در جیب قرار داد و همه جا از گمرکها قاچاقی رد کرد وجود دارند. از این پس هر شهروندی موسیقی پسزمینهاش را با خود به همراه دارد و در نزد مأموران مالیات، قاضی دادگاه، کفش فروش و قبل از هر چیز در معاشرت با جنس مؤنث از آن بهره میبرد.
به این جهت چشماندازهای امیدوار کنندهای خود را میگشایند، و اینجا جوانان مدرن مزیت فوقالعادهای بر جوانان عزب نسل قبل که به گرامافون پدرانشان وابسطه بودند دارند. دستگاه موسیقی جوان امروزی ساکسیفون است. او ضبط صوت‎‎اش را همراه خود برای نشستن به روی نیمکت پارک میبرد، و در حالیکه با یک دست راز دگمههای بلوز دوست دخترش روتی Ruthi را بررسی  میکند، با دست دیگرش کاست مناسبی از شوپن Chopin یا گروه بی جیز Bee Gees در ضبط صوتش قرار میدهد. آه نسل ترانزیستور! اگر در زمان من کاست اختراع شده بود ــ من حتماً حداقل چهار بار ازدواج میکردم.
بدون تردید: آینده به موسیقی پسزمینه تعلق دارد. بزودی دزدان بانک هنگام پر کردن کیسهها از پول برای جلوگیری از حرکتهای ناخواسته عصبی کارمندان بانک و مشتریان از اپرای پر شور potpourri بهره می‏برند، و عملیات دستبرد بعدی به سازمان رسمی مهاجرت اسرائیل Jewish Agency باید مبلغ غیر قابل تصوری زنده سازد، زیرا در گوشهای اهداء کنندگان هنگام امضای چک توسط ارتعاش ترانه <یک مادر ییدیش> A jiddische Mamme چکیده میگشت ...
و شما خواننده عزیز: آیا به این فکر افتادید، برای خواندن این مقاله کوتاه موسیقی پسزمینه مناسبی بشنوید؟ نه؟ پس آن را همراه با آخرین آلبوم رولینگ استونز دوباره بخوانید، و وقتی به نقطه پایانی رسیدید، صدای ضبط صوت را تا آخرین حد بالا ببرید. حالا! خیلی ممنون.
_ پایان _

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر