خلاصه‌ای از روند یک ترقی سیاسی.

«دموکراسی» یعنی «حکومت توسط مردم»، اما حقیقت با این تعریف کاملاً همخوانی ندارد. در اسرائیل، همانند اکثر کشورهای اروپای غربی که از طریق پارلمانی اداره میشوند، مردم حکومت خود را انتخاب نمیکنند، بلکه به احزاب خاصی رأی میدهند. و این احزاب با تشکیل کمیته انتخاباتی نمایندهای را برمیگزینند، و این کار بر طبق قانون عرضه و تقاضا انجام میگردد و در نتیجه به روی تمام کسانیکه شغل صحیحی نیاموختهاند و به این خاطر بعنوان یک سیاستمدار عمل میکنند دشت وسیعی میگشاید.

الیزر گورنیشت Elieser Gurnischt نمایده مجلس تا انتخاب گذشته که جناح راستگرای لیکود Likud به رهبری بگین Begin به قدرت رسید یکی از هواداران قابل اطمینان و تقریباً  سرسخت حزب لیکود به شمار میآمد. دلیل اینکه مردم مواضع محافظه کارانهاش را به زحمت میشناختند کاملاً ساده بود: زیرا که مردم خود او را هم  به زحمت میشناختند. حتی در عرصه سیاسی هم تعداد اندکی از وجود او با خبر بودند. او فقط یک بار در مجلس نوبت گرفت و بر ضد بیتفاوتی کلی ملی سخنرانی طولانیای کرد، اما سرنوشت میخواست که مجلس در این وقت خالی باشد، حتی سخنگوی پارلمان هم خارج شده بود تا سیگار بکشد، و تکنسینهای تلویزیون هم هنوز در اعتصاب به سر میبردند.
هنگامیکه گورنیشت روز بعد در خانه حزب لینکود ظاهر گشت ــ مانند همیشه با لباس خوبی بر تن، کت و شلوار تیره، پیراهن سفید، کراوات محافظه‎‎کارانه و کاملاً به سبک رهبر محترم حزبش بگین ــ بدشانسی آورد که دبیر کل حزب متوجه او گشت و از همصحبت خود پرسید: "این کیست؟" جواب این بود: "یکی از نمایندگان ما در مجلس. از هفت دوره قبل تا حال در مجلس است. بیشتر از این کسی از او چیزی نمیداند."
گورنیشت که تا کنون در ردیف 43 لیست انتخابات حزب لینکود قرار داشت برای انتخابات بعدی به ردیف 77 فرستاده میشود. چنین به نظر میرسید که پایان فعالیت سیاسیاش فرا رسیده است.
و بعد جریان سوپ اتفاق میافتد.
این اتفاق شب شنبه در رستورانی که گورنیشت با تعدای از همکاران دون پایه حزبیاش مشغول خوردن شام بود رخ میدهد. همه، همانطور که آنجا نشسته و مشغول خوردن سوپ مرغ بودند، بخاطر نتیجه آخرین نظر سنجیای که از رشد شانس برنده شدن حزب کارگر حاکم خبر میداد خود را شدیداً نگران نشان میدادند. یکی از حاضرین برای عوض کردن موضوع از گورنیشت سؤال میکند که آیا او هم یک شماره حساب بانکی در خارج از کشور دارد. گورنیشت چنان سخت وحشتزده میشود که قاشق از دستش در بشقاب میافتد و مقدار کمی سوپ مرغ همراه با دو رشته از ماکارونی بر روی کراوات تر و تمیزش میپاشد. تلاشهایش برای پاک کردن لکه با دستمال سفره باعث بیشتر پخش شدن لکه میگردد. گورنیشت دست از پاک کردن میکشد، کراوات را باز میکند، آن را در جیب قرار میدهد و برای راحتی آخرین دگمه یقه پیراهن سفیدش را باز میکند. بعد شروع به خوردن سوپش میکند و گهگاهی به اظهارات خصمانه در باره ائتلاف چپ میپردازد.
در این لحظه در رستوران باز میشود. یاکوف اسلوتچکوفسکی Jakov Slutschkovsky، عضو پارلمان و ستون حزب کارگر داخل رستوران میگردد، به دنبالش همراهان همیشگیاش و چند خبرنگار. در حالیکه او برای یافتن میز خالیای به اطراف مینگریست، نگاهش به یقه باز پیراهنی میافتد که به الیزر گورنیشت تعلق داشت و در بین بقیه یقههای کراوات زده دورا دور او مانند چراغ دریائی میدرخشید.    
اسلوتچکوفسکی، آنطور که او نیرنگباز و باتجربه بود، بلافاصله شم بویائیاش به کار میافتد. یک مرد از راستها با یقه باز، نشانهای از عادات سنتی احزاب چپ ــ این چه معنیای میتواند بدهد؟ او اول این سؤال را از خود میپرسد و بعد از یارانش.
یکی از یارانش میگوید: "شاید این گورنیشت آنطور که همه فکر میکنند اصلاً محافظهکار نباشد.
یک نفر دیگر معتقد بود که حزب لیکود میخواهد خودش را خلقی جا بزند.
اسلوتچکوفسکی میگوید: "هیچ یک. راستها عصبی شدهاند. جریان این است. ما باید شعله عصبیتشان را بالاتر ببریم."
و او مستقیم به سمت گورنیشت میرود، تا با گفتن خوش برخوردانه "حالتون چطوره، گورنی عزیزم؟" با او دست بدهد.
حاضرین دور میز خیره مانده بودند. آنها نمیتوانستند معنا و علت این تظاهر به دوستی ناگهانی را درک کنند.
گورنیشت هم که مانند بقیه جریان را درک نکرده بود به یک لبخند غیر نافذ بسنده میکند
بعد از رسیدن به خانه، کراوات لکه دار شدهاش را ــ هنوز با لبخندی که بر لب داشت ــ به همسرش میدهد.
او میگوید: "آبهای ساکت عمیقاند"
و همسرش میگوید: "و تو دارای دو دست چپ هستی."
این فقط دستهای او نبودند که با مفهوم "چپ" ارتباط داده شدند. صبح روز بعد ــ خبرنگاران حاضر دیروزی گزارش داده بودند ــ روزنامهها از شروع یک نزدیکی ائتلاف چپ به گورنیشت نماینده پارلمان و از جناح لینکود خبر میدادند. پس از آن گورنیشت بیدرنگ از طرف دبیر کل حزبش برای یک گفتگو دعوت میشود ــ بعلاوه این برای اولین بار بعد از تشکیل دولت اسرائیل بود که اصلاً از او دعوت میشد. دبیر حزب میخواست بداند که این تماسها با چپها چه معنی میدهد.
گورنیشت جواب میدهد "خواهش میکنم" و از روی تواضع دو سر کوتاهتر میشود. "چه تماسی میتواند یک کاندیدا با کسی از ردیف 77 داشته باشد؟"
"میخواهید بگوئید که شما ردیف خود در لیست انتخاباتمان را بی آینده میدانید؟"
"بله، کاملاً اینطور است!"
و در یک حمله ناگهانی از اعتماد به نفس آنچه را مایل بود میگوید: در باره عجز رهبری حزب، در باره باندهای اقتصادی و در باره تمام کمبودها و اشتباهاتی که اگر مردانی مانند او در جای مناسب در لیست انتخاباتی قرار میگرفتند دیگر نمیتوانست وجود داشته باشند. دبیر کل سرش را تکان میدهد و میگوید، ببینیم چه کار میشود کرد.
بعد گورنیشت به اسلوتچکوفسکی تلفن میکند و پیشنهاد یک نشست خصوصی میدهد. این نشست در خانه اسلوتچکوفسکی تحت تمام نشانههای رازداری و با تأکید بر غیر رسمی بودن انجام میگیرد. گورنیشت با شلوار کتانی و پیراهن تابستانی یقه باز در این نشست شرکت میکند، و این کار مورد رضایت آشکار مهماندارش واقع میگردد.
"گورنی، ما همیشه صداقت شما تحسین میکنیم. ما به نگرش ایدئولوژی عملگرایانه شما در ارتباط با کارگران احترام میگذاریم."
آنطور که گفته میشود، این نشست از همان ابتدا یک گفتگوی سازنده بود. و در یک جو دوستانه.
گورنیشت تأکید میکند: "من همیشه یک انسان با آگاهی اجتماعی بودهام. از نظافتچیمان بپرسید."
همچنین ارزشگذاری او برای رهبری حزب کارگر متقاعد کننده بود. البته با تمام نقطه نظرات او موافق نبود ــ اما باید اقرار کرد که او یک شخصیت مهم است. و در انتها میگوید: " کاملاً قابل تصور است که من با حرکت از این واقعیت تحت شرایطی به نتایج سیاسی برسم."
اسلوتچ، همانگونه که دوستانش او را مینامیدند، فردای آن روز به کمیته مرکزی گزارش داد که شاید بشود اینجا به جناح راست ضربهای وارد کرد.
کمیته مرکزی میگوید: "وارد کنید."
دبیر کل حزب لیکود از جریان مطلع میگردد، گورنیشت را پیش خود میخواند و به او ردیف 57 لیست انتخابات را پیشنهاد میکند، و در عوض باید گورمیشت یک بیانیه واضح در رسانههای جمعی به چاپ برساند و در آن به تمام شایعات در باره لاس زدنهایش با حزب کارگر و در باره تشکیل یک گروه انشعابی متمایل به چپ یکبار برای همیشه نقطه پایان بنشاند.
گورنیشت جواب میدهد: "این اصل که آدم اجازه ندارد بخاطر منافع شخصی از اعتقادش بگذرد برایم مقدس است."
"ما هم از مردی که در ردیف 40 لیست انتخاباتیمان قرار دارد انتظاری بجز این نداریم." و دبیر کل با این کلمات او را مرخص میکند.
در این بین روزنامهها بیشتر و مشروحتر در باره نشست مخفیانه در خانه اسلوتچکوفسکی مینویسند. تیترهائی مانند: "آیا گورنیشت باعث انشعاب در لینکود میگردد؟" یا "زیگ زاگ گورنیشت به چپ"عاقبت باعث میشوند که رهبری حزب به سرکش التیماتوم بدهد: "یا ملاقاتهایتان را با ائتلاف چپ قطع میکنید، یا ما باید شما را از محل 23 لیست انتخابتیمان حذف کنیم."
حالا عاقبت گورنیشت به یاد دیسیپلین حزبیاش میافتد، اما این مانع نمیگشت که او همچنان با یقه باز در ملاء عام ظاهر نشود و یا وقتی دوستش اسلوتچکوفسکی را در رستوران و یا جای دیگری میدید صمیمانه دست تکان ندهد. آینده سیاسیاش مطمئن به نظر میرسید.
این احتمال وجود دارد که این اولین مورد در تاریخ پارلمانتاریزم باشد که یک شخصیت سیاسی تحت تأثیر سوپ مرغ سوسیالیست میشود.
_ پایان _

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر