داستان‏‌های عشقی.(36)


اندوه عشق.
از مدت‏‌ها پیش در اطراف کانوولای پایتخت کشور فالویس مردانی نام‌‏آور در خیمه‏‌هائی مجلل به سر می‏‌بردند. هر روز مبارزه‏ تن به تن تازه‌‏ای انجام می‌‏گرفت و جایزه این مسابقه ملکه هرزهلوی بیوه محجوب کاستی و دختر زیبای گِرال پادشاه فریموتل بود. در میان مسابقه‌دهندگان مردان بزرگی دیده می‏‌شدند، پادشاهانی مانند پندراگون از انگلیس و لوت از نروژ، پادشاهِ آراگون، دوک از برابانت، چندین کنت معروف و شوالیه و پهلوانانی مانند مورهولت و ریوالین را می‏‌شد در میان این مردان دید؛ اسامی آنها در دومین سرود اشعار حماسی وولفرام فون اشنباخ فهرست‌‏وار آمده است. هر کدام از این مردان دلیلی شخصی برای شرکت در این مسابقه داشتند، یکی فقط به دلیل شهرت نظامی شرکت کرده بود، و دیگری به خاطر چشمان آبی رنگ، زیبا و دخترانۀ ملکه جوان، اما اکثرشان به خاطر زمین‌های غنی و بارور او و به خاطر شهرها و قصرهایش در این رقابت شرکت کرده بودند.
علاوه بر تعداد زیادی از سروران و پهلوانان معروف فوجی از شوالیه‏‌های بی‏‌نام، ماجراجویان، راهزنان سَرگردنه و مردان فقیری هم در آنجا جمع بودند که بعضی حتی بی‌خیمه بودند و اغلب در اینجا و آنجا بدون سرپناه در روی زمین و در زیر پالتوهایشان شب را به روز می‌‏رساندند. اسب‏‌هایشان در علف‏‌های آن اطراف می‏‌چریدند، دعوت شده و بی‏‌دعوت از سفره غریبه‏‌ها غذا می‏‌خوردند و می‏‌آشامیدند و اگر هم یکی از آنها قصد شرکت در مسابقه را می‌‏داشت امیدش فقط به خوشبختی و شانس بسته بود. زیرا که امکانات‌‏شان در حقیقت خیلی کم بود، زیرا که اسب‏‌های بدی داشتند؛ و بر روی یک اسب پیر و فرسودۀ خانگی از دست دلیرترین‏‌شان هم کار چندانی ساخته نبود. عده زیادی از آنها اصلاً فکر نبرد کردن در سر نداشتند، بلکه تنها قصدشان در آنجا بودن و تا حد امکان شرکت داشتن در خوشگذرانی دسته‏‌جمعی بود و یا می‏‌خواستند از آن جشن سودی حاصل کنند. همه آنها کاملاً امیدوار بودند. هر روز جشن و مهمانی برپا بود، گاهی در قصر ملکه، گاهی هم نزد سروران زورمند و ثروتمند در خیمه‏‌گاه، و بعضی از شوالیه‌‏های فقیر از اینکه نتیجۀ نهائی نبردهای تن به تن به طول می‌‏انجامید خرسند بودند. مردم تفریح‌‏کنان اسب‏‌سواری و شکار می‌‏کردند، گپ می‏‌زدند، شراب می‏‌نوشیدند و بازی می‏‌کردند، نبرد شرکت‌کنندگان در مسابقه را تماشا می‏‌کردند و گه‏گاه در یکی از آنها شرکت می‌‏جستند، اسب‌‏های زخمی شده را مداوا می‏‌کردند، تلاشِ باشکوه مردانِ بزرگ را زیر نظر داشتند، به همه جا سر می‏‌کشیدند و خوش می‏‌گذراندند.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر