دگرگونیهای پیکتور.(3)
یک روز در بهشت دختری جوان با موئی طلائی و لباسی آبیرنگ
در آن اطراف راه خود را گم کرده بود. دختر مو طلائی در حال آواز خواندن و رقصیدن از
زیر درختان میگذشت و تا حال به این فکر نکرده بود که آرزوی داشتن استعداد دگرگون گشتن
بکند.
بعضی از میمونهای باهوش پشت سر او لبخند میزدند، بعضی از
بوتهها او را با شاخههای نازک خود نوازش میکردند، بعضی از درختان بدون آنکه او متوجه
بشود برایش شکوفه، گردو و سیب پرتاب میکردند.
وقتی پیکتوردرخت چشمش به دختر افتاد یک اشتیاق بزرگ و یک
نیاز به خوشبختی، آنگونه که او تا حال هرگز احساس نکرده بود او را در بر میگیرد. و
همزمان تفکری عمیق او را به بند میکشد، زیرا او چنین احساس میکرد که انگار خونش او
را صدا میزند و به او میگوید: "به خود بیا! در این لحظه تمام زندگی خود را به یاد
آور، معنای آنرا بیاب، وگرنه دیر خواهد گشت و تو دیگر هرگز رنگ هیچ شادیای را نخواهی
دید." و او اطاعت کرد. او تمام ریشههای خود را به یاد آورد، سالهای انسان بودن
خود را، حرکت قطارش را به سمت بهشت، و مخصوصاً آن لحظههای قبل از درخت شدنش را، آن
لحظههای شگفتانگیزی را که او سنگ جادوئی را در دستان خود نگاه داشته بود. آن زمان،
چون امکان هر دگرگونی برایش فراهم بود، زندگی در او میگداخت! او به پرندهای فکر
کرد که در آن زمان خندیده بود، و به درختی که هم ماه بود و هم خورشید؛ و حالا تازه
متوجه میگردد که در آن زمان چیزی را از دست داده و فراموشش کرده، و اینکه مار پند
خوبی به او نداده بوده است.
دختر از میان برگهای پیکتوردرخت زمزمهای میشنود، سر بالا
کرده و به درخت نگاه میکند و همراه با دردی ناگهانی در قلب احساس میکند که افکاری
تازه، آرزوها و رویاهائی جدید در او به جنبش افتادهاند. بیاراده در زیر درخت مینشیند.
به نظرش چنین میرسد که درخت تنها و بیکس است، تنها و غمگین، و با این حال در سکوت
غمانگیزش زیبا، اثرگذار و اصیل است؛ آوای موسیقی آهسته تاجهای درخت برایش جذاب بود.
او به ساقه زبر درخت تکیه میدهد، لرزش عمیق درخت و رگبار یکسانی را در قلب خود احساس
میکند. قلبش به شکل عجیبی به درد آمده بود؛ روح او در بالای آسمان به صورت ابری در
پرواز بود، آرام از چشمان دختر قطرات سنگین اشگ فرو میریزند. چرا او باید اینچنین
رنج میبرد؟ چرا دل او باید طمع منفجر گشتن و پاشیدن به درون این درخت زیبا و تنها
را داشته باشد؟
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر