عطر گل یاسمن.(2)
بانو اما درحال نواختن پیانو گاهی سرِ بور و زیبای خود را
به سمت شانهاش خم میکرد و با احساس لذت ملایمی به شاعر خود میاندیشید. او میتوانست
شاعر را به همان شکلِ نشسته بر روی نیمکت سنگی نیمدایره شکل در زیر درخت شاه بلوط
و در حالی که چشم به ماه آسمان دوخته بود و با کشیدن آهی آهسته گاهی سرِ سیاهش را به
سمت آلاچیق میچرخاند و به صدای موسیقی با اشتیاق گوش میداد خیلی واضح تجسم کند. او
رنگ پریدهای داشت، و گرچه صورتش مغرور و محکم به چشم میآمد، اما یک رقت، کمی درماندگی
و کمی حالات جوانانه در خود پنهان داشت.
ناگهان موسیقی به پایان میرسد. سکوت شب مانند دریای سیاهی
بر بالای ملودیهای کامل نگشته و غرق گردیده خیمه میزند.
بانوی زیبای جوان برای بازگشت به کاخ، بدون آنکه کلاهش را
با خود ببرد آلاچیق را آهسته ترک میکند. اما ناگهان در وسط باغ گل، جائی که چهار راه
عریض در کنار باغچه دایرهوار گهای رز به همدیگر میرسیدند توقف میکند. او چیزی
به خاطر میآورد. باغچه را دور میزند و قدمهایش را آهسته به سمتی میچرخاند که به
پلههای پارک منتهی میگردید. آهسته و با سری افراشته از میان بوتهزار به آن سو قدم
برمیدارد، آرام از چهار پله سنگی و عریض پائین میرود و داخل میدانِ نیمه تاریک میگردد،
به همان جائی که میدانست شاعر در زیر سایه سیاه درختهای شاهبلوط پنهان نشسته است.
بانو بعد از داخل شدن به محدودۀ سایهدار چند قدمی به داخل
نور بیضی شکل میرود، هر دو دستش را پشت گردن و سر خود که کاملاً به بالا خم کرده بود
قرار میدهد و در روشنائی ماه مستقیم و عیاشانه، مانند یک حوری که زیبائیش در نور ماه
مایل به آبتنیست میایستد و نفس عمیقی میکشد. زیبائیش در فضای تاریک درختان مجلل
و سالخورده میدرخشید و خودنمائی میکرد. شاعر، آنجا در تاریکی بیصدا زن را تماشا میکرد
و از هیجان میلرزید. این یک لحظۀ پُر بهائی بود.
پس از لحظه کوتاهی بانو از آنجا میرود و خود را با قدمهائی
تند و پر صدا در مسیرهای باغ گم میسازد.
در روح شاعر که حالا خود را کاملاً خم کرده بود و با چشمانی
سوزان بانو را تعقیب میکرد شعری از یک اشتیاق عظیم اوج میگیرد.
بانوی زیبا در اتاقخوابش همان شعر را در رویا میبیند و
کنجکاوانه برای شبِ بعد و کاغذ حاوی شعری دیگر شادی میکند، و همزمان بار دیگر از احساس
لذت آن دقایق درخشان در میدان پارک پُر میگردد و با لبخندی لطیف و با یک شرمندگی دخترانه
به خواب میرود.
(1900)
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر