وحشت.


<وحشت> از کورت توخولسکی را در بهمن سال ۱۳۹۷ ترجمه کرده بودم.

آیا قادر به مُردن خواهم بود؟ گاهی میترسم قادر به این کار نباشم.
در چنین لحظاتی به خود میگویم: در این حال چطور رفتار خواهی کرد؟ آه، نه به شکل دست بسته در کنار دیوار ایستادن و با فریاد کشیدن <زنده باد ...> در حالیکه آدم خودش میمیرد؛ نه دقیقهای قبل از حملۀ شیمائیْ پُر از شجاعت و با یک چهره قهرمانانۀ تحریف گشته رو به دشمن ... اینطور نه. خیلی ساده با روش بیمعنیِ در تختخواب مُردن، همراه با خستگی و درد و چنین چیزهائی. آیا قادر به این کار هستی؟
برای مثال، من سالها نمیتوانستم درست عطسه کنم. من مانند یک توله‌سگ که دچار سکسکه شده باشد عطسه میکردم. و، ببخشید، تا بیست و هشت سالگی نمیتوانستم آروغ بزنم. در این وقت کارل را شناختم، یک دانشجوی قدیمی، و او این کار را به من آموخت. اما چه کسی راه مُردن را به من میآموزد؟
بله، من مُردن را دیدهام. من یک اعدام و افراد بیمار را در حال مُردن دیدهام. به نظر میرسید که آنها برای مُردن به خود بسیار زحمت میدادند. اما چطور است اگر من حالا برای انجام این کار خود را به ابلهی بزنم و چنین وانمود کنم که نمیتوانم بمیرم؟ این حداقل میتواند قابل تصور باشد.
"مرد خوب، نگران نباش. مرگ با سنگینیاش خود را بر روی شما خواهد انداخت، شما یک تصور غلط از مرگ دارید. این خواهد شد ..." آیا آنجا کسی از تجربهاش صحبت میکند؟ دموکراسیِ مرگ حقیقیترینِ تمام دموکراسیهاست. از این رو برتریِ فوقالعادۀ کشیشان، آنها چنین وانمود میکنند که انگار صد بار مُردهاند، که انگار خبرهایشان را مستقیم از آن دنیا بدست آوردهاند و حالا در میان زندگان نقش سفیرانِ مرگ را بازی میکنند.
شاید مُردن کار سختی نشود. یک پزشک برای مُردن به من کمک خواهد کرد. و حتی اگر درد بزرگی نداشته باشمْ شرمنده و متواضعانه لبخند زده و خواهم گفت: "ببخشید لطفاً ... من اولین بار است که میمیرم ..."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر