قرائت در چند دقیقه.(29)

آفوریسم مانند جواهریست که به ندرت ارزشش نمایان میگردد و تنها در مقادیر کم لذتبخش است.
هرمن هسه.

کونگ فو تسه، مرد اصول و اخلاق و حریف بزرگ لائو تسه گاهی به شرح زیر توصیف میگردد: «آیا او همان کسی نیست که میداند کارش مؤفق نمیگردد و با این حال آن را انجام میدهد؟» این توصیف از یک آرامش، از یک شوخطبعی و سادگی برخوردار است که من در ادبیات مانند آن را نمیشناسم. من اغلب به این توصیف و بعضی دیگر آفورمیسها هنگام نظاره اتفاقات جهان و دقت در گفتار کسانیکه در نظر دارند در سالها و دهههای آینده بر جهان حکومت و آن را بی نقص و کامل سازند فکر میکنم. آنها مانند کونگ تسه کبیر میباشند، اما در پشت اعمالشان دانش او قرار ندارد و به این دلیل «مؤفق نمیشوند».
***
بارها شاهد بودهام که چگونه یک سالن پر از انسان، یک شهر پر از انسان، یک کشور پر از انسان دچار آن مستی و گیجیای گشته که در آن تک تک مردم تبدیل به یک واحد، به یک توده همگنی میشوند که تمام فردیتها را از بین میبرد، شور و جذبه اتفاق آرا و هجوم تمام غریزهها را به غریزه و احساس جمعی صدها، هزارها یا میلیونها نفر مبدل میسازد، به یک تمایل به فداکاری، به یک انکار نفس خویش و به یک شجاعتی که ابتدا از نواها، فریادها، و صحنههای دوستانه و با بروز احساس و جاری شدن اشگها شروع میشود، و عاقبت در جنگ، دیوانگی و رود خون به پایان میرسد. غریزه فردگرا و هنرمندانهام همیشه به من در برابر توانائی این مردم در مست ساخت خویش بخاطر رنجهای متحد، غرور مشترک، نفرت مشترک، افتخار مشترک شدیداً هشدار داده است. وقتی در یک اتاق، یک سالن، یک دهکده، یک شهر، یک کشور این نشاط قابل احساس میگردد، بعد من سرد و مشکوک میگردم، بعد میلرزم من و میبینم که خون جاری شده و شهرها در شعلههای آتش میسوزند، در حالی که اکثریت همنوعانم هنوز هم با اشگ شوق در چشمها و تأثر خاطر فریاد تشویق میکشند و همدیگر را برادر میخوانند.
***
وقتی قطعه چینی کهنهای به محض منفجر گشتن نارنجکها در کنارش میشکند، هیچ دلیلی بر اینکه نارنجکها با ارزشتر از چینی کهنهاند نمیباشد. با این حال نمیخواهیم بخاطر چینی شکسته سوگواری کنیم، وگرنه دچار اشتباه ژنرالها و اسپارتاکوسها Spartakisten خواهیم گشت، یعنی جهان را به خوب و بد مجزا کرده و با گلوله و باروت در سمت خوبها میایستیم.
***
من به هیچ حزبی متعلق نیستم، گرچه شخصاً کمونیسم برایم گیراتر از فاشیسم است، اما نه به آن وابسطهام و نه در واقع به هیچ نوع از تلاش برای رسیدن به قدرت. من وظیفه شاعر و روشنفکر را در رواج دادن صلح و نه رواج دادن جنگ میبینم.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر