دیوانه آخر شبی به جای تشکر و بوسیدنم، زبانم را گاز میگیرد!
بعد از پاک کردن خون از گوشه زبان، چند ثانیهای سینهاش
را ماساژ میدهم و بعد از اطمینان رفع شدن خطر یک بار دیگر خونِ روی زبانم را پاک کرده
و میگویم: مگه دیوونه شدی، چرا زبونمو گاز گرفتی؟
با کمی بیحالی جواب میدهد: فکر کردم میخوای به زور ماچم
کنی!
درد زخم زبان اجازه خندیدن به من نمیدهد و میگویم: تعریف
کن ببینم چرا افتادی؟
طوری که انگار میخواهد رد گم کند میگوید: چیزی نبود، سرم
به خاطر بلندی گیج رفت!
جواب او کمی مشکوکم میکند و با لحنی جدی میگویم: مگه بالای
برج ایفل بودی که سرت گیج رفت؟ زن حسابی اون محلی که تو روش میشینی دو متر هم بلندی
نداره!
او برای اندازهگیری نگاهی از آن بالا به پائین میکند و
من میگویم: تو که تا حالا صد بار تو خواب افتاده بودی، چرا این بار داشت فلنگت در
میرفت؟
"زبونتو گاز بگیر! خدا نکنه! من هر بار تو خواب از اون
بالا زمین میافتم، خیلی تند بین زمین و هوا چتر نجاتمو باز میکنم، اما این دفعه هر
کاری کردم چترم باز نشد!"
در ذهنم به دنبال معنی یک واژه میگشتم و به روبرویم نگاه
میکردم که یکی از مرغان عشقم را در حال چرت زدن، مانند تکه سنگی در حال سقوط به زمین
میبینم. با زمین خوردنش آخی در دلم میگویم و به این خیال که در اثر ضربه از خواب
بیدار خواهد شد و دوباره سرجایش خواهد پرید به یافتن معنی آن واژه ادامه دادم. چند
لحظه بعد آنچه را میجستم یافتم. در حال تایپ کردن بودم که نگاهم بیاراده به محل سقوط
مرغ عشقم کشیده میشود و او را بیحرکت همانجا افتاده میبینم.
از جا میجهم، آن چند قدم فاصله را مانند باد و برق طی میکنم
و بعد از زانو زدن بالای سرش با انگشت آرام پاهایش را که رو به هوا نگاه داشته بود
و سینهاش را لمس میکنم. چون عکسالعملی از او نمیبینم، فوری از زمین برش میدارم،
کلهاش را داخل دهانم کرده و چند بار تند و تند نفس میکشم و بعد کلهاش را بیرون آورده
و با دو انگشت سینهاش را آرام ماساژ میدهم. من این کار را چند بار تکرار میکنم و بار
آخر با گفتن یک آخ بلند سرش را از دهانم خارج میسازم.
بعد از کمی فکر کردن میپرسم: راستشو بگو، مواد که مصرف نمیکنی؟
بیحال میخندد و میگوید: تو گلدونایِ تو به جز خاک مگه چیزی
پیدا میشه! نه بابا مواد چیه! شاید این بار تو غذامون اشتباهی دونههای خشخاش قاطی
شده باشه!
بعد از تعطیلات عید باید پیش دامپزشک ببرمش تا با آزمایش
خون مطمئن شوم که معتاد است یا نه!
قصد داشتم عید را تبریک بگویم، اما مگر این یک وجبی حواس
برای آدم باقی میگذارد.
ایام عید بر تک تک عزیزان دنیای حقیقی و مجازیم خوش باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر