Hemann Hesse
یک فضیلتی وجود دارد که من خیلی دوستش میدارم و آن عصیان
نام دارد. _ من همۀ آن فضیلتهائی را که در کتابها میخوانیم و از معلمان میشنویم
خیلی باور نمیکنم. و اما آدم میتوانست همۀ فضیلتها را که انسان برای خود آفریده
است تحت یک نام معنا کند. فضیلت یعنی: فرمانبری. اما سؤال اینجاست که از چه کسی باید
فرمان برد. زیرا عصیان هم خود یک فرمانبریست. اما بقیه فضیلتها که چنین دوستداشتنیاند
و ستایش میگردند، فرمانبری در مقابل قانون میباشند، قوانینی که انسانها خلق کردهاند.
تنها عصیان است که از این قانون تبعیت نمیکند. آدم عصیانگر از قانون دیگری پیروی میکند،
فقط از یک قانون، از قانونی مطلقاً مقدس، از قانون درون خود، از "خواست خویش".
خیلی تأسفانگیز است که عصیان چنین ناپسند است! آیا عصیان از احترامی برخوردار است؟ آه نه، عصیان حتی یک عیب یا یک شیطنت دردانگیز به حساب میآید. و تنها وقتی از نام زیبای عصیان یاد میکنند که او در جائی مزاحمت و نفرت برافروزد. (ضمناً: فضیلتهای حقیقی همیشه مزاحمت و نفرت ایجاد میکنند. سقراط را ببین، مسیح را، جوردانو برونو و دیگر عصیانگران را). اگر کسی اراده کند تا عصیان را واقعاً به عنوان فضیلت یا حتی به عنوان زیوری زیبا بشناساند، در این وقت نام خشن این فضیلت را به طرق مختلف ضعیف میکنند. "شخصیت" یا "هویت" مانند "عصیان" خشن و تقریباً شریر به گوش نمیآیند. آنها موقرانهتر طنین میاندازند، در مواقع ضروری"ویژگی" را هم مجاز به حساب میآورند. البته "ویژگی" را تنها برای آدمهای استثنائی که تحمل شدهاند، برای هنرمندان و از این دست مرغانحق مجاز میدانند. در هنر، آنجائی که عصیان نتواند برای سرمایه و اجتماع خسارت قابل ملاحظهای به بار آورد، به آن اجازه داده میشود که به عنوان "ویژگی" حتی خیلی هم معتبر گردد، مقداری عصیان نزد هنرمندان تقریباً مطلوب است و مردم برایش پول خوبی میپردازند. اما از "شخصیت" یا "هویت" در زبان رایج امروزه چیزی کاملاً بغرنج فهمیده میشود، زیرا یک "شخصیت" را که در حقیقت موجود است میشود نشانش داد و تزئینش کرد، شخصیتی که در هر مناسبت مهمی در مقابل قوانین غریبه هوشیارانه تعظیم میکند. "شخصیت" به مردی میگویند که دارای مقداری خبر و نظریه است، اما آنها را زندگی نمیکند. او خیلی ظریف این اجازه را میدهد که دیگران گه گاهی متوجه گردند که او طور دیگر فکر میکند، که او عقایدی را داراست. "شخصیت" در این نوع لطیف و بیهودهاش حتی در میان مردم هم به عنوان فضیلت به حساب میآید. اما اگر کسی خبر و نظریهای داشته و آنها را زندگی کند، از طرف کسانی که "شخصیت" را مقبول میدانند زیانآور تشخیص داده میشود، و او را"عصیانگر" خطاب میکنند. اما معنای واقعی واژه را یک بار در نظر بگیریم! "سرکشی" چه معنی میدهد؟ عصیان یعنی آن چیزی که خواست خویش را داراست. آیا چنین نیست؟
بر روی زمین، هر چیزی "خواست خویش" را داراست، مطلقاً همه چیز. هر سنگی، هر سبزهای، هر گلی، هر بوتهای، هر حیوانی رشد میکند، زندگی میکند، و رفتار و احساسش فقط از "خواست خویش" سرچشمه میگیرد. و بر این اساس است که جهان خوب، ثروتمند و زیباست. که گلها و میوهها، که درختان بلوط و غوش، که اسبها و مرغان، قلع و آهن، طلا و ذغال وجود دارند، که همه چیز فقط و فقط از "خواست خویش" برمیخیزد، که کوچکترین چیزی در کیهان "خواست" خود را داراست، قانون خود را در خویش حمل میکند و کاملاً مطمئن و خونسرد قوانین خود را دنبال میکند.
تنها دو موجود بیچاره و نفرین شده بر روی زمین وجود دارند که این امکان به آنها اعطاء نگردیده تا از این ندای ازلی پیروی کرده و تا هنگام مرگ آنگونه رشد و زندگی کنند که "خواست خویش" عمیق ذاتیشان دستور میدهد. فقط انسان و حیوان خانگی رام شده توسط او محکومند که نتوانند آوای زندگی و پیشرفت را دنبال کنند، بلکه قوانینی را که انسانها بنیان نهادهاند و از زمانی به زمان دیگر دوباره توسط انسانها نقض میگردند و تغییر مییابند. و این از عجیبترینهاست: آن تعداد کمی که قوانین فرمایشی را نادیده میگرفتند تا قوانین طبیعی خود را دنبال کنند _ آنها البته اغلب محکوم گشته و سنگباران شدهاند، اما اتفاقاً آنها در آخر، برای همیشه به عنوان قهرمان و آزادیبخش ستایش گردیدهاند. همین نژاد انسان که فرمانبرداری از قوانین فرمایشی را به عنوان بزرگترین فضیلت مردم ستایش و سفارش میکند در معبد مدور خدايان و اديان رم پانتئون کسانی را پذیرفت که بر علیه آن سفارشات به مخالفت برخاسته و ترجیح میدادند از زندگی خود بگذرند، تا این که پیمان با "خواست خویش" را بشکنند.
خیلی تأسفانگیز است که عصیان چنین ناپسند است! آیا عصیان از احترامی برخوردار است؟ آه نه، عصیان حتی یک عیب یا یک شیطنت دردانگیز به حساب میآید. و تنها وقتی از نام زیبای عصیان یاد میکنند که او در جائی مزاحمت و نفرت برافروزد. (ضمناً: فضیلتهای حقیقی همیشه مزاحمت و نفرت ایجاد میکنند. سقراط را ببین، مسیح را، جوردانو برونو و دیگر عصیانگران را). اگر کسی اراده کند تا عصیان را واقعاً به عنوان فضیلت یا حتی به عنوان زیوری زیبا بشناساند، در این وقت نام خشن این فضیلت را به طرق مختلف ضعیف میکنند. "شخصیت" یا "هویت" مانند "عصیان" خشن و تقریباً شریر به گوش نمیآیند. آنها موقرانهتر طنین میاندازند، در مواقع ضروری"ویژگی" را هم مجاز به حساب میآورند. البته "ویژگی" را تنها برای آدمهای استثنائی که تحمل شدهاند، برای هنرمندان و از این دست مرغانحق مجاز میدانند. در هنر، آنجائی که عصیان نتواند برای سرمایه و اجتماع خسارت قابل ملاحظهای به بار آورد، به آن اجازه داده میشود که به عنوان "ویژگی" حتی خیلی هم معتبر گردد، مقداری عصیان نزد هنرمندان تقریباً مطلوب است و مردم برایش پول خوبی میپردازند. اما از "شخصیت" یا "هویت" در زبان رایج امروزه چیزی کاملاً بغرنج فهمیده میشود، زیرا یک "شخصیت" را که در حقیقت موجود است میشود نشانش داد و تزئینش کرد، شخصیتی که در هر مناسبت مهمی در مقابل قوانین غریبه هوشیارانه تعظیم میکند. "شخصیت" به مردی میگویند که دارای مقداری خبر و نظریه است، اما آنها را زندگی نمیکند. او خیلی ظریف این اجازه را میدهد که دیگران گه گاهی متوجه گردند که او طور دیگر فکر میکند، که او عقایدی را داراست. "شخصیت" در این نوع لطیف و بیهودهاش حتی در میان مردم هم به عنوان فضیلت به حساب میآید. اما اگر کسی خبر و نظریهای داشته و آنها را زندگی کند، از طرف کسانی که "شخصیت" را مقبول میدانند زیانآور تشخیص داده میشود، و او را"عصیانگر" خطاب میکنند. اما معنای واقعی واژه را یک بار در نظر بگیریم! "سرکشی" چه معنی میدهد؟ عصیان یعنی آن چیزی که خواست خویش را داراست. آیا چنین نیست؟
بر روی زمین، هر چیزی "خواست خویش" را داراست، مطلقاً همه چیز. هر سنگی، هر سبزهای، هر گلی، هر بوتهای، هر حیوانی رشد میکند، زندگی میکند، و رفتار و احساسش فقط از "خواست خویش" سرچشمه میگیرد. و بر این اساس است که جهان خوب، ثروتمند و زیباست. که گلها و میوهها، که درختان بلوط و غوش، که اسبها و مرغان، قلع و آهن، طلا و ذغال وجود دارند، که همه چیز فقط و فقط از "خواست خویش" برمیخیزد، که کوچکترین چیزی در کیهان "خواست" خود را داراست، قانون خود را در خویش حمل میکند و کاملاً مطمئن و خونسرد قوانین خود را دنبال میکند.
تنها دو موجود بیچاره و نفرین شده بر روی زمین وجود دارند که این امکان به آنها اعطاء نگردیده تا از این ندای ازلی پیروی کرده و تا هنگام مرگ آنگونه رشد و زندگی کنند که "خواست خویش" عمیق ذاتیشان دستور میدهد. فقط انسان و حیوان خانگی رام شده توسط او محکومند که نتوانند آوای زندگی و پیشرفت را دنبال کنند، بلکه قوانینی را که انسانها بنیان نهادهاند و از زمانی به زمان دیگر دوباره توسط انسانها نقض میگردند و تغییر مییابند. و این از عجیبترینهاست: آن تعداد کمی که قوانین فرمایشی را نادیده میگرفتند تا قوانین طبیعی خود را دنبال کنند _ آنها البته اغلب محکوم گشته و سنگباران شدهاند، اما اتفاقاً آنها در آخر، برای همیشه به عنوان قهرمان و آزادیبخش ستایش گردیدهاند. همین نژاد انسان که فرمانبرداری از قوانین فرمایشی را به عنوان بزرگترین فضیلت مردم ستایش و سفارش میکند در معبد مدور خدايان و اديان رم پانتئون کسانی را پذیرفت که بر علیه آن سفارشات به مخالفت برخاسته و ترجیح میدادند از زندگی خود بگذرند، تا این که پیمان با "خواست خویش" را بشکنند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر