هنر نزد ایرانیان است و بس.


مسلماً بجز گاندی و مسیح بسیاری از شخصیت‌‏های دیگر در تاریخ بشری نیز به این رهنمود معتقد بوده‌‏اند که "دوست داشتن دشمن خویش" کار ناشایستی نمی‏‌تواند باشد.
اینکه آیا تک تک افراد روی زمین روزی در اثر تمرین به چنین رفتاری دست خواهند یافت، و اینکه آیا اصولاً یک چنین خواهشِ ذهن می‌‏تواند خردمندانه ‏باشد یا خیر بی‌اهمیت است. مهم‌تر از آن دوستی با دشمنانِ درونمان می‌‏باشد. منظور از دشمن درون آن خواهشی‏‌ست که ما به خاطر دست نیافتن به آن حسی در خود به وجود می‏‌آوریم که آن را <خود کوچک‌بینی> می‌‏نامند!
من لاغر و کوچک اندامم و آرزویم از کودکی قوی هیکل و بلند قد بودن بوده است. و این لاغری و کوچکی اندام بذر <خود کوچک‌بینی> را از همان اوان کودکی در من کاشت و خود را با رشد کردن من رشد ‏داد.
البته امروزه با پیشترفت علم پزشکی بسیاری از علل <حس خود کوچک‌بینی> را می‌‏توان به نحوی از میان برداشت؛ می‌‏توان بینی را با عمل جراحی به آن شکل که مایل باشی درآوری، می‌‏توانی با گرفتن وام از بانک ماشین یا خانه بخری، می‏‌توانی حتی قد خود را چند سانت درازا بخشی و با ورزش کردن عضله‏‌هایت را قوی و پیچ در پیچ سازی، اما باز در عمق درون خود خواهش‌‏هائی می‏‌بینی که توسط هیچ جراحِ ماهری نمی‌‏توانند برآورده شوند و هر روز بیشتر با تو دشمنی می‏‌ورزند و تا لحظه ماهر گشتن هر فرد در هنرِ جراحی همیشه و در همه حال با او در جنگند.
نمی‌‏دانم کنفوسیوس این جمله پُر مغز را گفته یا خودم! در هر حال اندکی از حقیقت در این جمله نهان است: آشتی با خواهش‌‏‏های برآورده ناشدنیِ درون (دشمن درونی) نشانه روشنی‌ست از ماهر گشتن هر فرد در هنر جراحی!
***
از شوخی گذشته، اگر به مسائل جدی نگاه دقیق بیندازیم آیا از خنده روده بر نخواهیم شد؟ آیا از چشمان‌مان هنگام خنده دیوانه‌وار اشگ جاری نخواهد گشت؟
ذهن من بازیگوش است، گاهی هم با من شوخیش می‏‌گیرد و در این مواقع سؤال‌‏های کاملاً جدی طرح می‏‌کند و توقع دارد که من هم فوری به آنها جواب دهم. مثلاً می‌‏گوید: "تو هیکلت برای ناپلئون بودن مناسب است، لاغریت را خودمان جوری از چشم مردم می‌‏پوشانیم! ..."
با شناختی که از ذهنم دارم، مطمئنم می‏‌خواهد در ادامه از من سؤال کند که اگر روح ناپلئون در من حلول کند و من بر تخت صدارت تکیه زنم چه نقشه‏‌هائی را به مرحله اجرا خواهم گذارد!. اما من تربیت شده همین ذهنم که برایم از این دست سؤال‏‌های انحرافی طرح می‌‏کند و زرنگ‌تر از آنم که بند به آب دهم. بنابراین چشمانم را می‏‌بندم و چنین وانمود می‌‏کنم که به خواب رفته‏‌ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر