در پختگی انسان جوانتر می شود.(29)

دگرگونی معکوس.
به خلق و خو و استحکامی شُل و خاصِ زندگیِ دوران پیری این نیز تعلق دارد که زندگی مقدار زیادی از حقیقت یا آنچه به حقیقت نزدیک است را از دست می‌دهد، و حقیقت که در واقع تا اندازه‌ای شکل نامرئی از زندگی‌ستْ نازک‌تر و شفاف‌تر می‌گردد، و هستی مطالبه‌اش از ما پیران را دیگر مانند قدیم با زور و بی‌مبالاتی اعتبار نمی‌بخشد، و اینکه حقیقت اجازه صحبت، بازی و معامله کردن با خود را به ما می‌دهد. برای ما سالخوردگان دیگر این زندگی نیست که حقیقت دارد، بلکه این مرگ است که حقیقی‌ست، و ما در انتظار آمدنش از بیرون نیستیم، ما خوب می‌دانیم که او در ما زندگی می‌کند؛ ما در واقع در برابر دردها و مشقت‌هائی که بخاطر همسایه بودن با مرگ به سراغ‌مان می آیند مقاومت می‌کنیم، اما نه در برابر خودِ مرگ، ما مرگ را پذیرفته‌ایم و اگر از خود اندکی بیشتر از گذشته مراقبت و پرستاری می‌کنیم، بدین معنی‌ست که همزمان با آن مراقب و پرستار مرگ هم هستیم، مرگ در کنار و درون ما جا دارد، مرگ هوای ما، مرگ وظیفه و حقیقت ما می‌باشد.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر