در پختگی انسان جوانتر می شود.(15)


من چنین تصمیم گرفته بودم که باید زندگیم پا را از مرز تجربه و ادراک نفسانی فراتر نهد، یک ترقی از مرحله‌ای به مرحله دیگر که می‌بایست از درون مکانی به مکان دیگر عبور و پشت سر نهاده گردد، درست مانند یک موسیقی از یک تم به تمی دیگر، از یک ضرب‌آهنگ به ضرب‌آهنگی دیگر اجرا گردد، و پس از نواخته گشتن کامل گردیده و خود را پایان یافته می‌انگاشت، خستگی نمی‌شناخت، هرگز خواب‌آلوده نمی‌بود، همواره بیدار و حضوری کامل می‌داشت. در ارتباط با تجربه‌های بیداری احساس کردم که چنین مکان‌ها و مراحلی وجود دارند و اینکه گهگاهی آخرین لحظه از یک مرحله زندگی ته رنگی از پژمردگی و خواست مُردن به همراه دارد که بعد آدم را به سمت یک مکانِ جدید، یک بیداری و به سوی شروعی تازه هدایت می‌کند.
(از تیله‌بازی در سال ۱۹۴۳)
***
آدم ابتدا در زمان سالخوردگی کمیابی زیبائی را می‌بیند، و اینکه حقیقتاً چه معجزه بزرگی‌ست وقتی که گل‌ها در میان کارخانه‌ها و توپ‌های جنگی نیز می‌رویند و شعر در میان روزنامه‌ها و اوراق بهادار هنوز زنده است.
(از نامه‌ای به هانس کاروسا در نوامبر سال ۱۹۳۰)
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر