در پختگی انسان جوانتر می شود.(16)


تجدید دیدار با نینا.
هنگامیکه من بعد از ماه‌ها غیبت به تپه‌ام در تِسین بازمی‌گردم، هر بار باز زیبائیش غافلگیرم می‌کند و تکانم می‌دهد، بعد بی‌شک دائم در خانه نخواهم بود، بلکه باید ابتدا خود را در خاک کاشته و ریشه‌های مکنده تازه دهم، باید رابطه برقرار کنم، عادات و رسوم را بازیافته و پیش از آنکه زندگی روستائی دوباره شروع به مورد علاقه قرار گرفتنم کند، اینجا و آنجا از نو نقطه اتصالی با گذشته و زادگاه جستجو کنم. این فقط چمدان‌ها نیستند که باید گشوده شوند و ابتدا کفش‌های روستائی و لباس‌های تابستانی از آنها خارج گردند، همچنین باید مشخص گردد که آیا در اثنای زمستان باران قابل ملاحظه‌ای درون اطاق خواب باریده است، که آیا همسایه‌ها هنوز زنده‌اند، باید بررسی گردد در مدت این شش ماه چه چیزی اینجا دوباره تغییر یافته است، و چندین قدم از روندِ آهسته بی‌بکارت ساختنِ این مناطق که زمانی دراز پاکی خود را حفظ کرده بودند با دعای خیر مدنیت به جلو برداشته شده است. صحیح است، در قسمت‌های پائینِ گردنه دوباره یک شیبِ کاملِ جنگلی را بی‌درخت ساخته‌اند، و در آنجا ویلائی ساخته خواهد شد، و در کنار یکی از پیچ‌ها، خیابان ما را عریض کرده‌اند و این کار دلیل نابودی یکی از باغ‌های سحرانگیز قدیمی شده است. آخرین اسب‌های نامه‌رسانیِ منطقۀ ما از میان رفته و ماشین‌ها جایگزین آنها شده‌اند، ماشین‌هائی که برای کوچه‌های قدیمی و تنگ اینجا بزرگند. در نتیجه من دیگر هرگز پیهروِ  پیر در لباس آبی رنگ نامه‌رسانان با درشکه‌ای زرد رنگ و آن دو اسب زیبایش که از کوه خش‌خش‌کنان رو به پائین می‌آید را نخواهم دید، هرگز دیگر نخواهم توانست او را در کافه <گروتو دِل پاچه> برای نوشیدن یک گیلاس شراب و یک استراحت کوتاه غیررسمی بفریبم. افسوس، و هرگز دیگر نخواهم توانست بر فراز لیگونو در حاشیه جنگلِ باشکوه و در بهترین محل نقاشی کردن بنشینم: یک غریبه جنگل و مراتع را خریده و با سیم‌خاردار دور آنجا را حصار کشیده است، و در آنجائیکه آن دو درختِ زیبای زبان گنجشک قرار داشتند حالا یک گاراژ ساخته شده است.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر