در زندگی روزانه نیز آشکارا چنین است. قواعد
زندگی، تعالیم بهداشتی، خانه ها _ و شکل مبلها و دیگر وسائلی که مصرفی دراز مدت
دارند همواره استحکامی مناسب را میطلبیدهاند که امروزه مانند مُد لباس با عجله عوض
میگردند. هر ساله در هر قلمروی قله را فتح کرده و کار نهائی را به انجام میرسانند.
و تمام اینها در زندگی هر خانواده شکافی شرور میان درون و بیرون ایجاد کرده است،
میان جهان درون و جهان خارج که دلیل انهدام عرف و هنر زندگی کردن شده است و ویژگی
اصلی آن کمبود حیرتانگیزی از فانتزی میباشد.
به نظرم میآید که تقریباً بیماری اصلی زمانه
ما همین کمبود فانتزی میباشد. فانتزی مادرِ خشنودی و رضایت است، مادرِ مزاح و هنر
زندگی کردن. و فانتزی تنها بر روی بنیان یک تفاهم باطنی میان انسان و قلمرو ساده
او میشکفد. این قلمرو نه به زیبائی احتیاج دارد و نه به عجیب بودن و افسونگری. ما
باید فقط وقت داشته باشیم که با آن رشد کنیم، و امروزه وقت همه جا غالباً نایاب
است. کسی که فقط لباسهای نو بر تن میکند، لباسهائی که باید او زود به زود عوض کرده
و نوترش را بخرد، به این ترتیب او یک قطعه زمین برای رشد فانتزی از دست میدهد. او
نمیداند که چه جاندار، گرامی، با محبت، مضحک، پُرخاطره و مهیج یک کلاه کهنه، یک
شلوار اسبسواریِ کهنه، یک نیمتنه کهنه میتواند باشد: و همینطور یک میز و صندلیِ قدیمی، یک کمدِ باوفای قابل اطمینان، دودکشِ یک اجاق یا پاشنهکِش مخصوصِ چکمه. وانگهی
فنجانی که کسی از آن از زمان کودکی چای مینوشد، کمد پدر بزرگها، ساعت قدیمی!
البته ضروری نیست که دائم در یک محل و در
فضاهای یکسان و با وسائل مشابه زندگی کرد. میتواند فردی تمام دوران زندگیاش را در
سفر و بیوطن گذرانده و با وجود این بیشترین فانتزیها را داشته باشد. اما او هم
مطمئناً قطعهای کوچک و دوستداشتنی که هرگز مایل به جدا کردن خود از آن نیست به
همرا خواهد داشت، حال میخواهد آن قطعۀ کوچک جادوئی یک انگشتر باشد یا یک ساعت
جیبی، یک چاقوی قدیمی و یا یک کیفِ پول.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر