در پختگی انسان جوانتر می شود.(21)


در پیری
جوان بودن و کار نیک انجام دادن کار آسانی‌ست،
و از پستی و زشتی‌ها به دور ماندن؛
اما خندیدن، به وقتی که ضربان قلب ترا مانندِ دزدان ترک می‌گوید،
کاری‌ست که آموخته باید گردد.
و آنکه این را آموخته، او پیر نمی‌باشد،
او هنوز روشن در میان آتش ایستاده
و با نیروی بازوی خویش
دو قطب این جهان را می‌رساند به همدیگر.
و چون ما مرگ را آنجا در انتظار ایستاده می‌بینیم،
بیا نگذار که از رفتن بازایستیم.
که می‌خواهیم به پیشواز مرگ بشتابیم،
که می‌خواهیم او را ز در رانیم.
مرگ نه اینجاست و نه آنجا،
او همه‌جا در گذر است.
او در من و توست،
همان لحظه که به زندگی خیانت می‌کنیم.
***
چون مردم سالخورده بجز پند دادن به جوانان کار دیگری از دست‌شان ساخته نیست، بنابراین من هم به تو یک اندرز و ایماء می‌دهم، زیرا که شصت سالگی بهترین لحظه مناسب برای این کار است. در این سن زمان آن رسیده است که آدم کمی از غرور مردانگی ــ جوانی و لجاجت صرفنظر کند و با زندگی که تا حال به آن فرمان رانده است اندکی ملایم‌تر و هوشیارتر رفتار نماید. به این جهت موشکاف و خوشخو بودن در برابر ناتوانائی‌ها و بیماری‌ها ضروری‌ست؛ آدم نباید بیش از این بر سرشان غر بزند و با زور آنها را به سکوت وادارد، بلکه باید کمی تسلیم‌شان گشت و تملق‌شان را گفت، باید از خود مراقبت کرده و با کمک پزشک و دارو، و همینطور با رفع خستگی بیشتر، دوره استراحت طولانی‌تر و فاصله انداختن در کار به آنها ادای احترام کرد، زیرا که آنها مأمور بزرگ‌ترین قدرت موجود جهان می‌باشند.
)از نامه‌ای به ماکس واسمر در تاریخ ۸.۱۹۴۷ .۲۴)
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر