آیا باید اعتراف کنم که در این جهشِ روحِ زمان
چه مطلبی اصلیتر به نظرم میآید؟ اینجا، خلاصه کنم، در همه جا، کاهش محسوسی از
حرمت و نجابت بر قرار است. من نمیخواهم زمانهای گذشته را ستایش کنم. میدانم که در
هر زمان تنها اقلیت کوچکی از خوبان و سودمندان وجود داشتهاند، یک متفکر در برابر
هزار سخنران، یک پرهیزگار در برابر هزار بیروح، یک آزاده در برابر هزار بیفرهنگ.
در حقیقت شاید تک تک چیزها در قدیم بهتر از امروز نبوده باشد، اما در مجموع چنین
به نظر من میآید که چند دهه قبل در عادات زندگی ما عموماً نجابت و تواضعِ بیشتری
از امروز وجود داشته است. حالا اما همه چیز با همهمهای بلندتر و خودخواهی بیشتری
انجام میگیرد، و جهان با اطمینان کامل فریاد میزند که در آستانه زمانهای طلائی ایستاده
است، در حالیکه کسی راضی و شاکر نیست.
همه جا ناگهان در باره فرهنگ نطق میکنند، از
زیبائی و از هویت میگویند، موعظه میکنند و نوشته علمی منتشر میسازند! اما چنین به
نظر میآید که بصیرتِ فهم اینکه همه این چیزهای با ارزش تنها در آرامش و رشدِ شبانه
میتوانند تکامل یابند کاملاً فراموش گشته است. هر علم و شناختی در عجله است و
میخواهد فوری به بر نشسته و موفقیتهای آشکاری به دست آورد.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر