مدارا.(3)


"در این زمستان پرندگان زیادی مانند کبک‌ها در مزارع هلاک شده‌اند. گرچه از دهقانان درخواست شده بود که برف را پارو کنند، اما چه کسی به این درخواست‌ها گوش می‌کند! در باغ‌ها هم بجز خاکِ لخت چیز دیگری دیده نمی‌شود. یک چیزهائی جوانه زده بودند، اما دوباره ناپدید شدند. البته من باغ ندارم ..."
"بوته گل‌هایِ بهاری من هم شکوفه ندادند، وگرنه باید مثل هر سال دو هفته پیش شکوفه‌ها پیداشون می‌شد."
"شما صاحب یک باغ هستید؟"
"بله، در خارج از محدوده ورشو".
"حالا متوجه شدم که چرا شما چنین سالم به چشم می‌آئید، شما در هوای تازه کار می‌کنید. این کار خوشایندی‌ست، سالم و پر سود."
زن نگاه طعنه‌آمیزی به من می‌کند. "خوشایند؟ من از این کارِ خوشایند بیزارم، جونمو به لب رسونده. بهترین شغل را کارمندها دارند. هشت ساعت کار می‌کنن و بعد از کار به کافه یا تآتر می‌رن. همیشه لباس‌های خوب می‌پوشن و دستاشون همیشه تمیزه. آنها روی کولِ دولت سوار و مشغول خوش‌گذرانی هستند. به طور مرتب حقوق ماهیانه می‌گیرن و محصول خوب، محصول بد، خشکسالی یا یخبندان اصلاً نگرانشون نمی‌کنه. خوب به دست‌های من نگاه کنید. یقیناً از این که مثل چرم دیده می‌شن تعجب کردید. دلیلش اینه که من آنها را مانیکور نمی‌کنم.، و صورتم از باران و باد قرمزه ..."
"شما کمی اغراق می‌کنید ... کارمندها هم زندگی راحتی ندارند. هزار زلوتی در ماه برای گذران زندگی کافی نیست، مخصوصاً اگر دارای فامیل هم باشند."
"و من این مقدار پول رو هم نمی‌تونم از زمینم بدست بیارم. بله، من باید چیزی روش بذارم تا بتونم مالیاتمو پرداخت کنم. من هزار تا هم نصیبم نمی‌شه."
"چقدر مالیات باید بپردازید؟ من فقط از روی کنجکاوی سؤال می‌کنم."
"نمی‌دونم، از یادم رفته."
از یادش رفته. حتماً مقدار ناچیزی مالیات می‌پردازد و از این طریق دولت را هم فریب می‌دهد. او به کارمندان حسادت می‌کند، یک باغ در اطراف ورشو دارد، یک قطعه زمین سود رسان. این افراد روی پول می‌نشینند و این زن جلوی چشمان من مانند خرمنکوبِ سیلو غذا می‌خورد و ناله و زاری هم می‌کند که وضعش چقدر بد است. چه آرزوهائی ممکن است هنوز داشته باشد؟ او دست‌هایش را مانیکور نمی‌کند. این پری دریائی یقیناً به مانیکور احتیاج دارد! طبیعی‌ست که حالا نسبت به همه کس و دولت خشمگین باشد. یک چنین زنی چه فایده‌ای می‌تواند داشته باشد؟ چه مقدار غذا در روز نابود می‌کند؟ معنای تمام این چیزها چیست؟ یک موجود زنده که پس از تولیدِ خشم و کود سر حال می‌آید.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر