مدارا.(2)


من زن را زیر نظر داشتم.
سیب‌زمینی برای سلامتیش ضرر دارد. چقدر چنین مخلوقاتی به خاطر سلامتی‌شان نگرانند! آنها مانند سگ‌های وفاداری که گاز می‌گیرند از جسمِ پیر خود مواظبت می‌کنند. حتماً یک کاسب است و در معامله‌ها سر مردم را کلاه می‌گذارد. مطمئناً بسته پستی از کشورهای خارجی دریافت می‌کند و به دولت فحش می‌دهد. معلوم است که چندین ساعت به غذا خوردن ادامه خواهد داد.
"حالا راضیم. وقتی معده‌ام از غذا پُر می‌شه سر حال میام."
من لبخندی دوستانه به رویش می‌زنم، مانند آدمی که به یک حیوانِ بزرگ لبخند می‌زند. گارسون دو ظرفِ سوپ جلوی‌مان قرار می‌دهد.
به گارسون می‌گویم: "برای من لطفاً مقداری نان بیاورید".
یکی از دخترها با لبخندی بشقاب نان خود را به طرفم می‌گیرد.
"خیلی ممنون. من بعداً نان‌ها را به شما پس خواهم داد."
دختر به من نگاه می‌کند. نور ملایمی بر پوستش نشسته بود. سراسر اندامش کاملاً صاف و هموار بود، آنچنان شکم کوچکی داشت که من فکر کردم درونش را صافِ صاف اتو کرده‌اند.
زن با لبخند می‌گوید: "من نان شما را تا ته خوردم. می‌بخشید، اما من خیلی گرسنه بودم."
"اصلاً مهم نیست."
"آدم‌هائی که اینجا کار می‌کنند به خودشون زحمت زیادی می‌دن. حتی شیشه پنجره‌ها را هم تمیز کرده‌اند. اما لطفاً بدون سیب‌زمینی. نه، قهوه را لطفاً بعد از غذا بیارید."
"برای اولین بار است که خورشید گرما می‌دهد. اما در هر حال بهار دو هفته دیرتر شروع شد ..."
"چرا این پُرس غذا انقدر کوچیکه! گوشت‌ها با دو لقمه کوچک تموم می‌شن. اینطور که معلومه باید یک پُرس دیگه بخورم. می‌بینید، من به گارسون خیلی واضح می‌گم: بدون سیب زمینی. اما اصلاً گوش نمی‌دن آدم چی می‌گه! حالا خوبه که این چند تا لوبیا همراه غذا هست. حتی خوشمزه‌اند و کاملاً تازه."
"آیا خانم‌ها و آقایون یک قطعه کیک میوه میل دارند؟ شما چطور آقای محترم؟"
"نه، ممنون"
"و شما خانم محترم؟"
"چه نوع کیکی است؟"
"کیک گردو."
"یک قطعه به من بدید. و یک فنجان قهوه. در حقیقت من بخاطر قلبم اجازه قهوه نوشیدن ندارم. اما با این وجود می‌نوشم، برام فرقی نمی‌کنه."
"شما اما خیلی سالم به نظر می‌رسید."
"با این وصف خیلی مریضم. از سر تا نک پا مریضم. اوه، یک لک لک! آنجا، روی آشیانه‌اش. چه خوب که من اونو دیدم. اینطور گفته می‌شه که اگه آدم در سفر یک لک لک بر روی آشیانه‌اش ببینه، به سلامت از سفر به خونه برمی‌گرده. در حین سفر پیشآمد ناگواری براش پیش نمیاد. نه بیمار می‌شه و نه می‌میره. بسیار خوب، حالا دیگه سیر شدم. اما مقدار گوشت خیلی فقیرانه بود."
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر