
ما سالخوردگان چه باید میکردیم اگر این را
نمیداشتیم: کتابِ مصوّر خاطرات، گنجینهای از تجربهها! حتماً زندگی شکوهآمیز و
فقیرانه میبود. اما حالا ما ثروتمندیم و نه تنها بدنی مستعمل را به سمت خط پایان و
استقبال از فراموشی حمل میکنیم، بلکه حاملین آن گنجینهایم که تا آخرین لحظۀ نفس
کشیدن ما زنده و درخشان است.
)از نامهای بی تاریخ(
***
آنچه که در مقابل شور و هیجان به خردمندیِ دوران پیری مریوط میشود قضیه خوبیست، اما از آنجائیکه سالخوردگی نیز بخشی از
زندگیست، بنابراین همچنان به همراه خود موقعیتهای تازهای خلق میکند که ما در
برابرشان پختگی لازم را نداریم، زیرا که آنها تازهاند و خِرد تازهای نیز میطلبند.
به این ترتیب آدم به تجربه کردنها و حماقتهایش ادامه میدهد و از جوانترها بجز یک امتیاز مثبت در صبوری برتری دیگری ندارد.
)از نامهای به الزه مارتی در سال ۱۹۴۵(
***
سالخورده گشتن به طریقی که در شأن انسان است و
کسب آن پختگی و سلوکی که همراه آن به دست میآید هنر سختیست؛ روح ما اغلب یا جلوتر
از جسم ما در حرکت است یا عقبتر از آن، و برای اصلاح این اختلاف آن لرزش درونیِ احساس زندگی، آن لرزش و اضطرابِ ریشهای که همیشه و همیشه در مراحل مختلف زندگی و
در بیماریها به ما هجوم میآورند ضروریست. به نظر من میرسد، آدم اجازه دارد در
مقابل آنها کوچک باشد و خود را کوچک احساس کند، مانند کودکان که پس از یک اختلال
در زندگی به وسیله گریه و عجز دوباره به تعادل دست مییابند.
(از
نامهای به ژوزف فاینهالس در سال ۱۹۳۵)
ــ ناتمام ــ