شعر سرودن واقعاً چیست؟

شعر سرودن یعنی، وقتی یک فرد ادیب طول خیابان را میپیماید و در آسمانِ آبی رنگْ ابرهای کوچکی شبیهِ بره می‌بیندْ سپس شعر خود به خود بر لبانش میآید: "اگر خدا بخواهد به کسی التفات کندْ او را به جهانِ پهناور میفرستد."
و به این ترتیب این شعر زیبا پدید میآید.
یا: یک ادیب دیگرْ عاشق آشپزِ همسایه شده است؛ او مایل است دختر را به گردشِ شبانه دعوت کند. در این وقت او پشت میز مینشیند و این شعر را میسراید: "تو مثل یک گلی، بسیار دوستداشتنی، بسیار زیبا، بسیار پاک."
بنابراین همه چیز شعر سرودن است. در واقع شعر سرودن یک فرایندِ طبیعیست؛ همانطور که سیب بر روی درخت رسیده میشود و همانطور که تخم از مرغ بیرون میآیدْ شعر نیز در شاعر رسیده می‎گردد، به حرکت می‎افتد و از او خارج میشود.

حتماً هر یک از ما در کودکی یک بار در مزرعهْ مرغی را که قصد تخمگذاریِ پنهانی خود را لو داده است تعقیب کردهایم. و کسی که تا حال چنین کاری نکرده یک انسان واقعی نیست و سهم کاملی از زندگیاش نبرده است.
بنابراین ما همه خوب می‌دانیم که با چه آرامش و با چه دقتی مرغ برای تخم گذاشتن مشغول کار میشود. او با احتیاط از پلههای مرغدانی بالا میرود، و اگر حدس بزند که زیر نظر گرفته شده است دوباره برمیگردد، زیرا اصلاً عجلهای برای تخم گذاشتن نیست. و گاهی چنان هوشمندانه مشغول کار میگردد که موفق میشود بر روی زمینِ مرغدانی پنج تخم بگذارد، که کشف آنها یک تجربۀ بسیار بزرگ است.

روشنفکر با فروتنی در کنار جاده ایستاده است و توسط ماشینِ مرسدسی که در آن آدمِ کلاهبرداری به سوی قربانیاش میراندْ به او مدفوع پاشیده میشود. اگر روشنفکر یک نابغه مانند کاتیلینا میبود، جلو میرفت و دولت را از چهار جهت به آتش میکشید؛ اما چون او فقط یک روشنفکر استْ بنابراین به اظهار نظر کردن طعنه‌آمیزی در درونش اکتفا میکند.

گریلپارتسر مینویسد: "وای بر کسی که دروغ میگوید!" و این در واقع عجیب است که گریلپارتسر اتفاقاً این حرف را زده است. او یک کارمند دولت بود، با کمری خم کرده در مقابلِ عالیجناب ایستادهْ و میبایست با همکاران عزیز با مهربانیِ کامل رفتار کند. بنابراین او باید میدانست که قاعدۀ جهان میگوید: "وای بر کسی که حقیقت را بر زبان آرد!"
بهترین اشعارْ آنهائی هستند که عشاق در آنها با هم ازدواج میکنند، زیرا این اشعار به میل جنسی روح میبخشند، که نه تنها باعث لذت است بلکه به جامعه نیز نفع میرساند. اما یک تراژدی هم میتواند جانبخش عمل کند؛ دوستداران ادبیات میدانند که پس از نمایشِ مکبثْ شنیتسلِ وینی در رستورانْ دوباره مزۀ بسیار خوبی میدهد.
شعرائی که خودسرانه مدعی بیدار ساختن احساست پُر شور در ما هستند کاملاً سزاوار سرزنشاند. اکثر آنها اصلاً نمیدانند که احساسات پُر شور یعنی چه.

اینکه هفتۀ سفید چه میباشد برای هر انسانی شناخته شده است. یک هفتۀ سفید زمانی است که همۀ فروشگاهها همزمان شروع به فروختن لباس زیر میکنند، و اگر هم یک پیراهن بجای 300 مارک فقط 299,95 ارزش داشته باشد. به این ترتیب هفتههائی هم برای اشیاء تجاری یا وسائل بالکن و غیره وجود دارند.
یک بار من در پاریس دچار یک احساس شادیِ وحشتناک گشتم، یعنی هنگامیکه فروشگاه پرَنتو اعلام می‌کندْ که کوکوت برای یک هفتهْ ارزان به فروش می‎رسد. اما حالا وقتی من با عجله به آنجا میرومْ باید یک ناامیدی را تجربه میکردم: کوکوت به زبان فرانسوی به دیگهایِ بزرگ آشپزیِ سفالی گفته میشود که آن را بر روی آتش اجاق قرار میدهند. و بنابراین این دیگها یک هفتۀ تمام ارزان فروخته میگشتند و نه آن چیزی که من انتظار داشتم.

شیلر برای فکر کردن و تیز ساختن ذهنِ خودْ راه بسیار عجیب و غریبی داشت: او سیبهای گندیده را میبوئید. و وقتی به اندازۀ کافی این کار را انجام میدادْ هیجانزده میگشت و به کاغذ هجوم میبرد تا <ماریا استوارت> را بنویسد.
رماننویس فرانسوی استاندال چند صفحه از کتاب قانون میخواند. این کار او را به هیجان میآورد.
آنچه به من مربوط میشود، فقط وقتی صبحها با تیغ ژیلت صورتم را اصلاح میکنمْ طبع شاعرانه به سراغم میآید. سپس روحْ بالِ گلگونش را میگشاید و در فضایِ جاوانۀ شعر به پرواز میآید.
و دلیل کم نوشتن و همیشه بسیار کوتاه نوشتنم این است؛ زیرا، خدای من، من که نمیتوانم تمام روز صورتم را اصلاح کنم.
و اگر ناچار به نوشتن کتابی مانند <بودنبروکها>ی توماس مَن میگشتمْ بنابراین ناگوارترین شرمندگی به سراغم میآمد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر