دختر و توپ.

برای تولیدِ توپهای جدید پول جمعآوری میگردد، و برای این منظور روزِ توپ برپا کردهاند.
دخترانی کوچک با لباس سفید در گوشۀ خیابانهای شهر ایستادهاند، همچنین در ایستگاهِ قطار و میتوان گفت همه جا. آنها پرچمهای کوچکی میفروشند که در یک جعبه همراه خود حمل میکنند. پول پرداخت گشته برای پرچمها در یک قوطیِ فلزی انداخته میشود، و این قوطی برای اینکه پول‌ها به کژراه نروند و واقعاً برای تولیدِ توپ به گردش بیفتندْ مهر و موم شده‌اند.
گریختن از دست دخترانِ کوچکِ سفیدپوش کاملاً غیرممکن است؛ آنها به دنبال همه میدوند و بیباک هستند و هیچ رحمی نمیشناسند. همه باید بخرند. تمام مردم شهر پرچم کوچکی در پشت یقه یا بر روی کلاه حمل میکنند، و ظاهراً گندمِ توپها شکوفا است.
یک فرشتۀ دوازده سالهْ من را مخاطب قرار میدهد و به راحتی با گرفتن دگمۀ کتمْ من را محکم نگاه میدارد. او یک روبان سرخ رنگ در موی قهوهایِ تیره رنگش دارد و یک حلقۀ بزرگ نقره‎ای به گوشهایش آویزان است. احتمالاً یک کَلتیست با خون لاتینی در رگ. و در حالیکه من گنگ آنجا ایستادهام و به این پدیده خیره شدهامْ او یک پرچمِ کوچک به جلیقه بر روی قلبم وصل میکند.
و من چنان شیفتۀ این ماجراجوئی جذاب شدهام که بدون مقدمه تصمیم میگیرم یک سکۀ دو فرانکی برای پرچم به او بدهم. بنابراین این سکه را از کیفِ پولم خارج میسازم و آماده میشوم آن را در قوطیِ ذکر گشته بیندازم ...، اما او چاپلوسانهْ با دست کوچکش سکه را از من میگیرد و آن را زیرِ قوطی در داخل جعبه قرار میدهد.
یک سوءظنِ وحشتناک در من اوج میگیرد، و من به او جدی نگاه میکنم. او هم من را نگاه میکند؛ او میفهمد که من متوجۀ ماجرا شدهام، و میخندد. در این وقت برایم راه دیگری باقی نمیماند بجز آنکه من هم بخندم، و به این ترتیب از هم جدا میگردیم.
فرشتۀ دوازده ساله و من حالا شریک جرم هستیم. ما مشترکاً از دولت و جامعۀ انسانی دو فرانکِ نقرهای کلاهبرداری کردهایم. وزارت جنگ میتوانست با این دو فرانک چند میخ برای توپِ هویتزر تهیه کند یا حتی یک پیچ و مهره برای ارابۀ زیر توپ. اما حالا یک دختر دوازده ساله با آن پول روبان صورتی رنگی برای کفشش خواهد خرید.
من هرگز تا حال چنین احساسی نداشتم که دو فرانک کلاهبرداری کردن از دولت چه دلپذیر است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر