سعادت.(20)


در باره سفر کردن.
وقتی به من پیشنهاد شد در باره شاعرانه بودنِ سفر کردن چیزی بنویسم، در لحظه اول وسوسه گشتم که یک بار از ته قلب در باره زشتی نوع سفر کردنِ مدرن فحاشی کنم، در حقیقت در باره شهوت بی‏‌معنای سفر کردن، در باره هتل‏‌های مدرنِ دل‏گیر، در باره شهرهای خارجی مانند اینترلاکن، در باره انگلیسی‏‌ها و برلینی‏‌ها، در باره شوارتس‏والدِ از شکل افتاده و بیش از حد گران در بادِن، در باره پس ‏ماندۀ افراد شهرنشینی که می‏‌خواهند در کوه‌‏های آلپ هم مانند خانه‏ خود زندگی کنند، در باره زمین‏‌های تنیس لوتسرن، در باره مهمان‏خانه‌‏داران، گارسون‏‌ها، آداب و رسوم‌‏های هتل و قیمت هتل‏‌ها، شراب‏‌های روستائی و لباس‌‏های محلی تقلبی. اما هنگامی که یک بار در قطار در بین شهرهای ورونا و پادووا تصمیم خود را در این رابطه با یک خانواده آلمانی در میان گذاشتم، از من محترمانه و با سردی درخواست شد که ساکت شوم؛ و وقتی من یک بار دیگر در لوسرن به یک گارسون فرومایه کشیده زدم، از من درخواست نشد، بلکه با خشونت مجبور گشتم که کافه را با عجله‌‏ای نازیبا ترک کنم. از آن زمان آموختم که بر خود مسلط شوم.
اما به یاد می‌‏آورم که من در اصل در تمام سفرهای کوتاهم خیلی خوشحال و راضی بوده‌‏ام و از هر سفر گنجی کوچک یا بزرگ با خود آورده‏‌ام. پس چرا فحاشی؟
در باره این سؤال که انسان مدرن چگونه باید سفر کند، کتاب و کتابچه‏‌های زیادی موجودند، اما من آن‏ها را کتاب‏‌های خوبی نمی‌‏دانم. در حقیقت، وقتی کسی اقدام به یک سفر لذت‏بخش می‌‏کند باید بداند که چه می‏‌کند و چرا آن کار را انجام می‏‌دهد. مسافر شهرنشین امروزی این را نمی‏‌داند. او سفر می‏‌کند زیرا که هوا در تابستان‏‌ها در شهر گرم می‏‌شود. او سفر می‏‌کند، زیرا امیدوار است بتواند در هوای عوض گشته و با دیدن محیط و مردمی دیگر به یافتن آرامش موفق شود. او به کوه‌‏ها سفر می‌‏کند، زیرا اشتیاقی تیره به طبیعت، به زمین و گیاه و مطالبۀ درک‏ نگشته آن‏ها او را رنج می‏‌دهد؛ او به رم سفر می‌‏کند، زیرا که این یک کار فرهنگی‏ به شمار می‌‏آید. در درجه اول اما او سفر می‏‌کند، زیرا که همه عموزاده‏‌ها و همسایه‏‌های او هم سفر می‏‌کنند، زیرا که بعداً از آن سفر صحبت و با آن خودنمائی کند، زیرا که سفر کردن مد شده است و زیرا که آدم دوباره بعد از سفر خود را در خانه راحت احساس می‏‌کند.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر